جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۵

میلاد کی مرام: به کیمیایی مدیونم

ايران اكونوميست :سعی کردیم بحث را به بهانه «ملکه» شروع کنیم و به چیزهای دیگری برسانیم از اسطوره های زندگی اش تا تنهایی زندگی کردن درتهران و فوتبال و روابط و هر چیزی که مطرح کردنش به جا بود با حذف سوالات ما جواب های او را بخوانید.
کد خبر: ۱۹۵۵۰
milad Keymaram2

روزنامه تماشا: با بازی در «ملکه» نشان داد که می تواند به نسل دهه 60 بازیگران امیدوار بود. اینکه تمام انتخاب ها منتهی به چندتا انتخاب خاص نشود. در تمام این دوس الی که این فیلم نتوانسته رنگ پرده را ببیند، حرف های زیادی درباره این فیلم شنیده ایم. ما هم نمی خواستیم کار تکراری کنیم.

سعی کردیم بحث را به بهانه «ملکه» شروع کنیم و به چیزهای دیگری برسانیم از اسطوره های زندگی اش تا تنهایی زندگی کردن درتهران و فوتبال و روابط و هر چیزی که مطرح کردنش به جا بود با حذف سوالات ما جواب های او را بخوانید.

- هیچ وقت دوست نداشتم که جای کاراکتر بازیگر مورد علاقه ام در فیلم خاصی از او باشم دلیلش هم این است که من فیلم زیاد می بینم. شخصیت هم زیاد می بینم اما اینکه بخواهم مثلا شخصیت دنیل دی لوئیس را در فلان فیلم بازی کنم نه هرگز این آرزو را ندارم. آن آدم خودش به غریب ترین شکل ممکن آن کاراکتر را بازی کرده. مثلا فیلم های خاویر باردم با بازی باردم می شود فیلم، من اگر جای او باشم شاید آن اتفاق نیفتد. این بازیگرها غول های سینما هستند و آرزوی دیدن فیلم هایشان را دارم نه آرزوی بازی در نقش هایشان.
film malakeh
- مریل استریپ بازیگر مورد علاقه من است. این زن در همه فیلم هایش خوب است. نباید و نمی توانم خاویر باردم رااز قلم بیندازم خصوصا درخشش او در فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» فراموش نمی کنم.

- شاید اسمش وسواس نباشد اما من دارم تمام سعی ام را می کنم که الکی در جایی حاضر نباشم. می خواهم کاری کنم که ماندگار باشد و نقشم در فکر مردمبماند. الان هم اگر نقش خوبی به من پیشنهاد شود حتما حاضر می شوم. البته شرایط اقتصادی سینما اصلا خوب نیست و ما هم تا جایی می توانیم خودمان را نگه داریم و بازی نکنیم اما من این فرضیه را درباره خودم رد می کنم و تا 10 سال هم شده کار نمی کنم مگر اینکه نقش خوبی پیشنهاد شود.

- من معتقدم که هر اتفاقی نوشته شده است و در زمان خودش می افتد. زندگی برای من انتخاب و قسمت است و به شانس اعتقاد ندارم. به نظرم شانس اسم دیگر خداست که وقتی بخواهد گاهی چیزی را ندهد با این اسم در ذهن ما حضور پیدا می کند. البته قطعا چیزهای دیگری در سینما هستند که من زیاد به آنها فکر نمی کنم و اغلب اوقات موانعی برای حضور پررنگ ترم دراین عرصه شدند.

- گاهی واقعا متعجب می شوم از انتخاب بعضی از بازیگرها. من معتقدم هر آدمی اگر بن و مایه هنر را داشته باشد تا یک جایی جریان ها می تواند جلویش را بگیرد. از یک جایی به بعد آن آدم های درست خودشان می آیند بالا. سینما ریزها را پایین می اندازد و درشت ها را سوا می کند، یا شاید بهتر بگویم لایق ها می مانند. هر 10 سال یک بار سری بازیگرهای ما دارند عوض می شوند، کارگردانانمان تغییر می یابند. قبول دارم که یکسری هستندکه تا می توانند دارند جلویپیشرفت خیلی ها را می گیرند و من واقعا نمی دانم که منِ کی مرام کی جای او را تنگ کردم که او با دستاویز شدن به یک سری کارهای الکی می خواهد من را حذف کند؟ من به آن آدم ها می گویم که دوستان عزیز سعی کنید خودتان را بکشید بالا چرا برای بالا رفتنتان دیگران را پایین می کشانید؟

میلاد کی مرام: کاش به جای قضاوت کردن کتاب بخوانیم!

- طبیعی است که من هم اسطوره هایی دارم ولی همیشه سعی می کنم اسطوره هایم در ذهنم باشند و از آنها تاثیر بگیرم. من خرقه نمی پوشم و در خیابان بیایم و درویش مسلکی کنم. اسطوره ام امام علی (ع) است اما خودم برای خودم دوستش دارم و شو نمی دهم.

- من به مسعود کیمیایی مدیونم – بسیار زیاد او زندگی کردن را به من یاد داد و مسیرم را تغییر دادم. دلم می خواهد یک روز جایزه مهمی بگیرم و تقدیم ایشان کنم و مهمتر از همه اینکه دوست دارم روزی در فیلمش بازی کنم.
به گلاب آدینه هم مدیون هستم که بازیگری را به بهترین شکل به من یاد داد و قبل از همه اینها به پدر و مادرم که عاشقانه های زندگی ام هستند.

- رابطه سالاری را بلد نیستم و نمی توانم در این رل، نقش بازی کنم. روابط را در سینما و زندگی نمی فهمم. کاش داوری در کار نبودو کسی قضاوتت نمی کرد. قضاوت آدم ها من را خیلی اذیت می کند. ما همه احساس می کنیم که در جایگاه قضاوت هستیم. اینکه من نمی فهمم که یک جاهایی باید سیاست رابطه سالاری را برای رسیدن به بعضی از هدف هایم داشته باشم بزرگترین عیب من است که البته عاشق این عیبم هستم!

- من آدم مغروری نیستم. اگر کسی را اذیت کنم حتما می روم و از دلش درمی آورم و تمام تلاشم همیشه این است که یک موقع کسی را ناراحت نکنم. خب هیچ کسی بدی هایش را که نمی گوید من هم مثل همه. البته حالا که فکر می کنم اگر بخواهم صادقانه بگویم حرص خوردن های زیادم از خصوصیات بدم است. همین هم می شود که موهای سفیدم دارد زیاد می شود. (می خندد)

- دیگر به تنها زندگی کردن عادت کرده ام. 11 سال است که تهران هستم و به این شرایط خو کرده ام. من جای شلوغ نمی توانم زندگی کنم و اصولا همیشه در خانه هستم یا در حال ورزش کردن. زیاد در جمع و شلوغی نیستم.

- فیلم «لینکلن» را دوست داشتم. 3 ساعت تمام محو بازی خیره کننده دی لوئیس بودم. شدیدا هم منتظر دیدن آخرین فیلم دی کاپریو یعنی «گتسبی بزرگ» هستم. البته به شدت مشتاق دیدن فیلم «گذشته» اصغر فرهادی هم هستم.

- من احساس می کنم که یکی از مهمترین دلایل اینکه بازیگر خوب نداریم این است که معلوم نیست. بازیگرانمان بر چه اساس و مقیاسی وارد سینما و تلویزیون می شوند. معیار انتخاب آقای فلان یا خانم فلان چیست؟ اولین قدم این است. اینکه ایشان چطور وارد شدند؟ اینها بازیگر نیستند، کلمه بازیگر مقدس است و درباره هر کسی مصداق ندارد. آخر مشکل اصلی جایی است که خیلی از این آدم ها مثل توریست ساپورت می شوند. اما تا کجا می توانند این آدم ها پیش بروند؟

- باور کنید خیلی از این مثلا بازیگرها با کتاب غریبه هستند. این در همه صنوف وجود دارد چه در میان فیلمنامه نویس ها و چه در میان کارگردانان. بعضی از این فیلمنامه نویسان عزیز ما می دانند درماتیزه کرده شخصیت یعنی چی قصه یعنی چی و ... کاش به جای قضاوت کردن کتاب بخوانیم!

- هدف خیلی از همکاران من تنها این است که آدم ها و دوستانشان آنها را ببینند. 90 درصد این آدم ها نمی دانند چرا بازیگر شده اند. پاسخشان این است که دوست داشتیم بازیگر شویم. وقتی برای سینمای فرهنگی و هنری کسی ارزش قایل نیست همین اتفاق می افتد. چرا کمال تبریزی کار نمی کند؟ چرا رخشان بنی اعتماد و ناصر تقوایی کار نمی کنند؟ این را من نمی فهمم. اینکه این عده بی سواد دارند سالاری می کنند و آن بازیگران و کارگردانانی که باید باشند نیستند را درک نمی کنم. بازیگری فقط این است که هر شب برای دور دور و این میهمانی و آن مهمانی باشی؟ خانه ات فلان جا باشد و لباست برند فلان؟ به نظرم تعریف را اشتباه گرفته ایم. من هم در این شرایط برای اینکه آبروی خودم را حفظ کنم در هر جایی کار نمی کنم.

- بعد از دو سال و نیم می خواهم در اینجا بگویم که من هیچ وقت نگفتم که اسمم را در تیتراژ «نابرده رنج» اول بنویسید. هر کسی این را از زبان من شنیده بیاید ثابت کند وگرنه در صورت شنیدن دوباره این موضوع اقدام قانونی می کنم. من اگر سکوت کردم به خاطر کارم بود. من برای تمام تیم آن سریال و مهمتر از همه خودم ارزش قایل هستم و دوست نداشتم حاشیه ای ایجاد شود. شاید آن آدم هایی که این حرف را از قول من زدند. احتمالا در حال خوبی نبودند چون این موضوع اصلا صحت ندارد. من تمام مدارک آن کار را دارم.

فیلمبرداری «نابرده رنج» قبل از بهمن ماه تمام شد و قراردادم به پایان رسید. به همه ما گفتند که اگر دوست دارید تا اردیبهشت ماه که کار تعطیل است می توانید سر کار دیگری بروید. من به «ملکه» پیوستم و به آبادان رفتم. تماماین انسانیت ها را فراموش کردندواین خاله زنک بازی ها را راه انداختند که من درتمام عمرم از آن فراری بوده ام. یک روز سر بویلر بودم درآبادان دستیار کارگردان به من زنگ زد و گفت فردا باید بیای سر فیلمبرداری به این آدرس. گفتم من آبادان هستم و نمی توانم فردای آن روز که کارم تمام شد با هر کسی از آن پروژه تماس گرفتم جوابم را ندادند و بعد هم فیلمنامه را عوض کردند ودر پایان بندی من را کشتند!

بعد از آن هم این خاله زنک بازی ها تمام نشد و من هر جایی می رفتم می دیدم که پشت سرم حرفی است. کلی از قراردادهایم به خاطر این حرف بردن و آوردن ها و قضاوت ها منتفی شد. نمونه اش هم سریال «ماتادور» که قرار بود من نقش اصلی آن را بازی کنم و نشد. در هر صورت این قضیه را همین جا می بندم. کات و امیدوارم دیگر از کسی این اراجیف را نشنوم.

میلاد کی مرام: کاش به جای قضاوت کردن کتاب بخوانیم!

- من دوست سینمایی ندارم، چون مدل زندگی ام این شکلی نیست که بتوانم حشر و نشری با همکاران خودم داشته باشم. خب من یکسری معیارهایی در دوستی هایم دارم که خیلی سخت پیدا می شود. من مرام و مسلک دهه 40 و فیلم های کیمیایی را دارم و نمی توانم خودم را به خاطر دور و بری هایم عوض کنم.

- استقلال حقش بود که قهرمان شود. همه چیز در این تیم خوب بود. یک سر و گردن از تمام تیم ها بالاتر بود.

- با تمام احترامی که برای باشگاه پرسپولیس قائلم. آقای رویانیان مثل آن پدران پولداری می ماند که هر چیزی بچه اش می خواهد به او می دهد و بچه اش هم پررو می شود. الان این پرسپولیس شبیه آن بچه تخسی است که دیگر نمی شود کاری اش کرد. من فقط هر چقدر فکر می کنم نمی فهمم چرا سر گل محمدی را این وسط بریدند. آن بنده خدا که تیم را از انتهای جدول ششم کرد و به فینال رساند.

- خاطره ای که از فیلم ملکه دارم این است که من همیشه فوبیای ارتفاع داشتم و وقتی که قرار بود از نردبان بویلر 95 متری که دیدگاه فیلم بود بالا بروم واقعا نمی دانستم که می توانم تا آخرین پله بالا بروم یا نه. اما به خودم اعتماد کردم و الان که فکر می کنم می بینم که به واسطه آن بالا و پایین رفتن ها یک مقدار ترسم نسبت به ارتفاع کمتر شده. چون اگر دقت کرده باشی من تا آن ارتفاع به هیچ چیز وصل نبودم و این واقعا وحشتناک است؛ اگر می افتادم پایین دیگر چیزی از من نمی ماند و متلاشی می شدم.

- اکران دوم نوروز خوب است اما اکران دوم نوروزی که 30 روز تا انتخابات نمانده باشد؛ امتحان دانشجوها و مدارس به خاطر این اتفاق زود شروع نشده باشد و هزارتا اگر دیگر که متاسفانه درباره اکران این فیلم مصداق پیدا نکرد و به خاطر همین حق داریم که از زمان اکران فیلممان ناراضی باشیم.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار