زندگی آمریکایی را نمیپسندم/در هالیوود شبیه چیزی میشوید که دیگران میخواهند
بن کینگرلی بازیگر انگلیسی تبار سینما، متولد سال 1943 است. پدرش یک مهاجر هندی بود که در انگلستان به کار طبابت پرداخت. بن جوان در دهه شصت کار بازیگری را به صورت جدی دنبال کرد و در تعدادی نمایش صحنهای ظاهر شد. هم زمان با آن، بازی در فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی را نیز شروع کرد. نامی که خانوادهاش در زمان تولد بر روی او گذاشتند کریشنا بهانجی بود. اما زمانی که در دنیای تئاتر با موفقیت روبرو شد، این نام را با نام بن کینگرلی عوض کرد. شهرت بینالمللی کینگرلی با فیلم «گاندی» در سال 1982 بود. او برای ایفای نقش مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال طلبانه هند علیه استعمار انگلیس، موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد سال شد. در عین حال، وی برای این فیلم جوایز مراسمهای بفتا (اسکار انگلیسی)، گلدن گلوب و انجمن منتقدان فیلم لندن را هم گرفت. فیلم «گاندی» کینگرلی را به عنوان یکی از بهترین بازیگران صنعت سینمای انگلستان معرفی کرد.
کینگرلی در سالهای بعد، در تعدادی فیلم مهم سینمایی ایفای نقش کرد. او در این فیلمها، در نقشهای متنوعی ظاهر شد و بازی در همه گونه نقش را تجربه کرد. فیلمهای وی در این دوران،هم کارهای متفاوت و غیرمتعارف را دربرمیگرفت و هم فیلمهای عامه پسندی مثل «نوع»، «آخرین لژیون» و «جنگ» از فیلمهای مطرح و مهم کینگرلی میتوان به «هوگو» (که سال قبل در ایران هم به نمایش عمومی درآمد)، «الیور تویست» و «جزیره شاتر» اشاره کرد.
وی در سال 2009 هم به عنوان راوی با فیلم مستند مذهبی «سفر به مکه» همکاری کرد. این فیلم کانادایی را بروس نیبائور کارگردانی کرد.
بن کینگرلی این روزها «مرد آهنی 3» را روی پرده سینماها دارد. در این فیلم که طی یک هفته اکران عمومی حدود 700 میلیون دلار در سینماهای کشورهای مختلف جهان فروش کرده، این بازیگر در نقش کاراکتر منفی قصه بازی کرده است. او یک آدم مرموز است که تلاش دارد کاراکتر مرد آهنی را از بین ببرد و حمله مرگباری به مقر کاری او میکند. کینگرلی در گفتوگو ی اینترنتی زیر درباره دیدگاههایش در ارتباط با هالیوود، بازیگران، شایعات رسانهای و کارهای سینماییاش صحبت میکند.
*بعد از سالها بازیگری جلوی دوربین سینما و صحنه تئاتر، چه احساسی دارید؟یک احساس مبهم و دوگانه. به کارهایی فکر میکنم که میتوانستم انجام دهم، ولی انجام ندادم. به تجربیاتی فکر میکنم که طی این سالها به دست آوردم. خیلی از نقشها را اگر حالا بازی میکردم، حتما بازیام در جلوی دوربین یا صحنه تئاتر فرق میکرد و آن را به شکل دیگری اجرا میکردم، درسهای خیلی زیادی گرفتهام و همیشه به خودم میگویم اگر این درسها را زودتر میگرفتم و جوانتر بودم، چقدر میتوانستم بازیهای بهتری در فیلمهایم ارائه دهم.
* چه نوع همکاری را بیشتر بین بازیگر و کارگردان میپسندید؟در یک دنیای ایدهآل که روشهای ایدهآل اجرا میشود، من و کارگردان (چه کارگردان سینما و چه تئاتر) یکی هستیم و فاصلهای بین ما نیست. در چنین دینایی، همه چیز به خوبی و خوشی حل شده و به جلو میرود و دیگر فاصلهای بین زمین و آسمان قرار ندارد. بعضی وقتها زمانی که در حال بازی در فیلمی هستی، احساس میکنی که کاملا آزاد و راحت هستی و میتوانی انرژی بازیگریات را رها کنی. در این حالت، میتوانی یک بازی خوب ارائه کنی. این لحظات تکان دهنده و فراموش نشدنی هستند.
ولی بعضی وقتها هم است که احساس میکنی در زنجیر هستی و نمیتوانی آن طور که میخواهی خودت را بیان کنی. طبیعی است که در چنین حالتی، هیچ وقت نمیتوانی یک بازی خوب و مقبول ارائه کنی. ما کارگردانانی داریم که با درک بازیگر به او، اجازه و امکان خودنمایی و بازی با نقش و کاراکتر را میدهند. ولی کارگردانانی هم وجود دارند که میخواهند همه چیز را کاملا تحت کنترل خود بگیرند و همه کارها دقیقا از صافی ذهنی و افکار آنها بگذارد.
* دریافت جایزه اسکار در سال 1982 چه معنی و مفهومی برای شما داشت؟زمانی این جایزه را گرفتم که چندین سال از حضورم جلوی دوربین سینما و صحنه تئاتر میگذاشت. همیشه به دنبال یک نقش خاص بودم که بتوانم با آن تواناییهای بازیگریام را محک زده و به تماشاگران ارائه کنم. بازی در نقش مهاتما گاندی دقیقا این وضعیت را برایم فراهم میکرد. البته انتظار آن همه موفقیت را نداشتم و فکر نمیکردم حاصل کارم، چنین نتیجه بزرگی را برایم فراهم کند. اگر میدانستم قرار است جایزه اسکار را به من بدهند، مثل مستخدمها لباس نمیپوشیدم و در مراسم شرکت نمیکردم!
* بازیگری برای شما چه مفهومی دارد؟ چگونه جلوی دوربین، آماده بازی در نقش میشوید؟به عنوان یک بازیگر، هیچ قانون مدونی وجود ندارد، مگر آنکه شما خودتان را آماده ریسک و پذیرش خطر کنید. باید تمام احتمالات را در نظر بگیرید. بازیگری مثل راه رفتن در یک جاده معمولی و هموار نیست. چیزهای پیشبینی نشده زیادی را در خود دارد. در همه حال، باید آماده و مراقب باشید که خودتان را با هر چیز تازه و غیرمنتظرهای وفق دهید. اما وفق دادن با شرایط، کار چندان سادهای نیست. بازیگری هم مثل زندگی است. در عین حال که نباید آن را سخت بگیرید، نمیتوانید بیتفاوت از کنارش رد شوید. مثل جمع اضداد است و به زودی یاد میگیرید که در مقابل هر کنشی، چه واکنشی از خودتان ارائه دهید.
* با بالارفتن سن، دنیای بازیگری را چگونه میبینید؟این را با امید زیادی میگویم که هر چه سنم بالاتر میرود و حضورم در این حرفه بیشتر میشود، انتخابهای درستی میکنم و یاد میگیرم که با پیشنهادات و نقشهایم چگونه برخورد کنم. تا ده صفحه از فیلمنامه را میخوانم، میتوانم بگویم که به درد بخور است و کار میکند یا خیر. در اولین دیدارهایی که با تهیهکنندگان و فیلمسازان دارم و کمی با آنها صحبت میکنم. به راحتی متوجه میشودم که فیلم آنها چه وضعیتی دارد و تماشاگران نسبت به آن چگونه برخوردی خواهند کرد.
* فیلمنامه خوب به نظر شما چه نوع فیلمنامهای است؟فیلمنامههایی که شخصیت پردازی قوی و خوبی دارند، فیلمنامههای قابل تاملی هستند. این فیلمنامهها به دلیل دقتی که بر روی کاراکترهای خود دارند، از فضاسازی خوبی هم برخوردارند. از چنین فیلمنامههایی میتوان فیلمهای خوبی در آورد و بازیگر، فرصت آنر ا پیدا میکند که با کار بر روی نقش ،یک بازی مقبول ارائه دهد. تمام فیلمنامه نویسان و نویسندگان بزرگ، ریشههای شخصیتهای قصههای خود را از رفتارهای واقعی آدمها میگیرند. آنها با دقت بر روی کارهایی که مردم عادی در زندگی واقعی خود میکنند، شخصیتهایی قوی و محکم خلق میکنند.ما بازیگران هم با دقت بر روی رفتارهای مردم عادی، میتوانیم این شخصیتها را به شکلی قابل قبول و جذاب روی پرده سینما به تصویب بکشیم.
* در فیلمهای مختلف در نقشهای اول و مکمل زیادی بازی کردهاید. حضور در نقش اصلی یک فیلم سینمایی چگونه است؟خب، چنین حضوری در هر فیلم متفاوتی فرق میکند و نمیتوان همه آنها را به یک شکل مورد بحث و بررسی قرار داد. خیلی اهمیت دارد که کارگردان این فیلمها چه کسی است. بعضی وقتها شما ممکن است از این که در فیلمی در نقش مکمل بازی کردهاید، راضیتر باشید. داشتن نقش اول در فیلمی مثل «گاندی» که ریچارد آتن بورو کارگردان آن است، قدرت و توانایی خیلی زیادی به بازیگرش میدهد. در عین حال، تو به عنوان یک بازیگر نهایت دقت را به کار میبری تا از این قدرت استفاده کنی. نوع استفاده از این قدرت در همه حال، از اهمیت خیلی زیادی برخوردار است.
* معمولا نقشهای درام بیشتر از کمدی مورد توجه اعضای آکادمی اسکار و منتقدان قرار میگیرد. شما بیشتر درام را ترجیح میدهید یا کمدی را.بازی در هر دو نقشهای درام و کمدی را دوست دارم. اما واقعیت این است که نقشها و فیلم نامههای کمدی خیلی کم است. در عین حال،بازی در نقش کمدی هم (برخلاف آن چه که تصور میشود و عموم مردم و تماشاگران فکر میکنند) بسیار سخت است و در مقایسه با نقشهای درام، انرژی و توان و خلاقیت بیشتر میطلبد.
* شما جزو معدود بازیگران غربی هستید که در چند فیلم با چهرههای مطرح سینمای هند مثل آمیتاب باچان و آیشواریا رای هم بازی شدهاید. بازیگران آسیایی را چگونه ارزیابی میکنید؟
خیلی خوشحالم که در فیلمهایی بازی کردهام که بازیگرانی در آنها بودهاند که سبک کاریشان، تا حدودی متفاوت از سبک کاری ما است. آنها بازیگران بسیار مستعدی هستند و اگر فرصتهای خوب کاری برایشان فراهم شود، نشان میدهند که تواناییهای بسیار زیادی دارند و در جلوی دوربین، در مقایسه با بازیگران غربی چیزی کم نمیآورند.
* پدرتان یک دکتر بود. هیچ وقت نخواستید یا او نخواست که وارد حرفه طبابت شوید؟باورم این است که هر کسی باید به سراغ آن کاری برود که به آن علاقمند است و میتواند در آن رشته، کارهای بهتری انجام دهد. پدرم مرا در انتخاب حرفهای که میخواستم آزاد گذاشت. من هم به تدریج احساس کردم بازیگری را دوست دارم.
پدرم یک بار مرا نصیحت کرد و گفت: «آن کاری را انجام بده که دوست داری و فکر میکنی توانایی انجامش را داری. ولی وقتی کاری را انتخاب کردی، خودت را وقف آن کن و تلاش کن تا در آن بهترین باشی.»
* شما نیمه انگلیسی ـ نیمه هندی هستید. این موضوع کار شما را به عنوان یک بازیگر سخت نمیکرد؟ توانستید به راحتی وارد دنیای بازیگری شوید؟ورود به دنیای بازیگری خیلی سخت بود، ولی این مسئله هیچ ارتباطی به نژادم نداشت. در اروپا وارد شدن به دنیای بازیگری بسیار سخت است و تلاش و توان زیادی میطلبد. در این جا، همه میخواهند بازیگر شوند. طبیعی است که در چنین شرایط و اوضاع و احوالی، رقابتها سخت میشود و شما برای ورود به این حرفه، باید از هفت خوان مشکلات رد شوید.
مهم نیست چه رنگ و نژادی دارید. مهم این است که علاقه به این حرفه داشته باشید و با از خود گذشتگی، شرایط را برای خودتان هموار کنید. حتی وقتی توانستید وارد این حرفه شوید هم، نمیتوانید نفس راحتی بکشید.در حالی که فکر می کنید همه چیز تمام شده و حالا بازیگر هستید، متوجه میشوید مشکلات و سختیها تازه شروع شده و در آغاز یک راه طولانی و دشوار هستید.
*با وجود موفقیت زیاد در هالیوود ، در انگلستان زندگی میکنید و مقیم آمریکا نشدید.هالیوود را دوست ندارم و زندگی از نوع آمریکایی را نمیپسندم. آنجا خیلی شلوغ است. شما در هالیوود نمیتوانید استقلال خود را حفظ کنید و تحت تاثیر خیلی چیزها قرار میگیرید. کم کم متوجه میشوید دیگر خودتان نیستید و روش زندگی تان شبیه و تبدیل به چیزی شده که دیگران میخواهند. نوع زندگی من مشخص است و اصلاً قصد ندارم آن را تغییر بدهم. فقط زمانی به آمریکا و هالیوود میروم که قرار باشد در فیلم تازهای بازی کنم و یا در مراسمی ویژه شرکت کنم.
* دور بودن از هالیوود، باعث افت کاریتان نمیشود؟نزدیک بودن به آن هم کمک نمیکند تا نقشهای بیشتر و بهتری به دست بیاورم ! فیلمسازان مرا میشناسند. اگر برای فیلمهایشان بخواهند از من استفاده کنند میتوانند خیلی راحت مرا پیدا کنند. مشکلی در این رابطه وجود ندارد. فراموش نکنید که سینمای آمریکا و هالیوود، از سینما و هنرمندان اروپایی و غیر آمریکایی زیادی ارتزاق میکند. این کار باعث میشود تا محصولاتشان شکل و شمایل بهتر و قابل قبولتری پیدا کنند. به همین دلیل، همیشه یک ارتباط قوی بین آمریکا و اروپا بوده است. فکر میکنم سینمای آمریکا نیاز زیادی به هنرمندان اروپایی دارد و حاضر نیست خودش را از این امکان بسیار خوب محروم کند.
* نظرتان درباره بازیگران جوان سینما چیست؟بازیگران خوب و مستعدی در بین آنها پیدا میشود. اما بعضی رفتارها قبل تحمل نیست و به وجهه کل بازیگران لطمه میزند. برخی به این امید به سینما روی میآورند که مشهور و پولدار شوند و عکس هایشان روی جلد نشریات مختلف چاپ شود. به همین دلیل، برایشان اهمیتی ندارد که دارند چکار میکنند. آنها با کارهایشان اعتبار تمام بازیگران را خدشهدار میکنند. خیلی ناراحت میشوم وقتی این شایعات چرند و بیمعنی و مفهوم را درباره این دسته از بازیگران میخوانم .اما خوشبختانه، آنهایی که هنری در چنته ندارند و اشتباهی وارد این حرفه شده اند، خیلی زود مشخص شده و مجبور به کنارهگیری از آن میشوند. تعجب میکنم که برخی تهیه کنندگان برای فروش بیشتر فیلمهای خود، از چنین کسانی حمایت کرده و آنها را زیر چتر حمایتی خود میگیرند.
* فکر میکنید صنعت سینما به چنین کسانی نیاز دارد؟بیشتر از صنعت سینما، نشریات بی محتوا نیازمند حضور چنین آدمهایی در دنیای سینما و بازیگری هستند. شما حتی اگر بازیگر فیلمهای گیشه پسند هم باشید، باید بدانید که در دل جامعه چگونه زندگی و فعالیت کنید و چه جور آدمی باشید. ما بازیگران زیادی داریم که نمیتوان به آنها لقب بازیگر مولف یا کارهای جدی و غیرمتعارف را داد. آنها در فیلمهای مردم پسند بازی میکنند. شاید استعداد بازیگری زیادی هم نداشته باشند. ولی رفتارشان خوب و درست است و ملاحظه خیلی چیزها (و از جمله احترام به بزرگترها و هندمندان قدیمیتر) را میکنند.
*در «مرد آهنی3» در نقش ماندارین کاراکتر منفی قصه بازی کردهاید. چرا بازی در این نقش را قبول کردید؟زمان قبول بازی یک نقش، به مثبت یا منفی بودن آن فکر نمی کنم. برایم قوی بودن آن کاراکتر و منطقی بودن کارهایش است که اهمیت اصلی را دارد. کاراکتر ماندارین در این فیلم، شخصیتی قوی و متکی به خود دارد که خیلی خوب توسط فیلمنامه نویسان فیلم، پرداخته شده است. او برای کارهایی که انجام میدهد دلایل محکمی دارد و یک جورهایی کل قصه فیلم و کاراکترهای آن را به دنبال خودش میکشد. احساسم این بود که با بازی در این نفش ، میتوانم جبنههای تازهای از بازیگریام را در معرض دید و قضاوت تماشاگران قرار دهم. بازی در این جور نقشها، چالش خاصی را به همراه میاورد که جذابیت ویژهای برای بازیگری در سن و سال من دارد.
* با وجود سن بالا، فیلمهای زیادی را در دست تولید دارید. علت را در چه میبینید؟شاید به این خاطر است که فقط منتظر آن نیستم که نقش اول به من پیشنهاد شود. در سن و سال من، چنین اتفاقاتی کمتر رخ میدهد. پس باید دلم را به نقشهای خوب و قوی خوش کنم، حتی اگر نقش اصلی نباشد. برایم بزرگ یا کوچک بودن نقش اهمیت خیلی زیادی ندارد. مهم آن تاثیری است که این نقش و حضور میتواند بر روی قصه فیلم و یا تماشاگران بگذارد. نقش کوتاهی که تا مدتها در ذهن و خاطره تماشاگران میماند، خیلی مهمتر و بهتر از نقشهای بلندی است که خیلی زود از یاد آنها میرود.
* فیلم جدید چه دارید؟تازه از بازی در «قدم زنی با دشمن» فارغ شدهام، که یک درام اکشن تاریخی به کارگردانی مارک اشمیدت است. قصه فیلم در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و درباره مرد جوانی است که در ایام جنگ از خانوادهاش دور و جدا میافتد. او خودش را به شکل و شمایل یک افسر اساسنازی در میآورد و دست به کارهایی میزند که خانوادهاش اصلاً تصورش را هم نمیکردهاند. این فیلم بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شده و من در آن در نقش یکی از رهبران وقت کشور مجارستان به نام رجنت هورتی بازی میکنم که مورد غضب نیروهای آلمانی قرار گرفت. او کسی است که میخواهد هم با آلمانیها مقابله کند و هم مانع از قرار گرفتن کشورش در اقمار شوروی کمونیستی شود.