كیهان:نگره تهران و موج سوم بیداری اسلامی
«كنگره تهران و موج سوم بیداری اسلامی»عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم محمد ایمانی است كه در آن میخوانید؛اجلاس جهانی «علما و بیداری اسلامی» دیروز با حضور700 چهره برجسته از 80كشور جهان در تهران آغاز به كار كرد. این كنگره كه با بیانات حضرت آیتالله العظمی خامنهای افتتاح شد، در واقع هماندیشی نخبگان جهان اسلام درباره موج دوم بیداری اسلامی طی 3 سال گذشته و ترسیم افق آینده است. نفس برگزاری این كنگره بزرگ، نشانه ظرفیت جهان اسلام از یك سو و نقش منحصر به فرد جمهوری اسلامی در برافروخته نگه داشتن شعله بیداری اسلامی از طرف دیگر است. این كه صدها اندیشمند مسلمان ازكشورهای مختلف دور هم بنشینند و ضمن ارزیابی راه طی شده به شناسایی آسیبها و ترسیم چشمانداز تمدن درخشان اسلامی بپردازند، حركت چشمگیری است كه شاید اهمیت آن به اندازه كافی درك نشود. چنین كنگرههایی كه نوعا برگزاری آن در تراز ظرفیت جمهوری اسلامی است، به یك معنا به تقویت سازمان خودجوش رهبری بسیج و بیداری اسلامی یاری میرساند و بنیانهای اصلی این جنبش كمسابقه را استوار میسازد.
در واقع 2 سال پس از به هیجان آمدن و موج برداشتن بیداری اسلامی كه شور و انرژی نهفته در میان امت اسلام به ویژه در شمال آفریقا و غرب آسیا را به رخ كشید، اكنون فرصت ذیقیمتی است كه عمق و عقبه این شور و شورش اجتماعی به مدد علما و نخبگان جهان اسلام تقویت شود. در واقع عنصر مردم در كنار سازمان و رهبری و گفتمان مبارزه است كه عمق انقلاب را به یك جنبش میدهد و آن را به مرحله تاسیس نظم جدید و تمدن نوین رهنمون میكند. فقدان سازمان نخبگان هدایتگر كه مقتضیات روزمره را در ظرف گفتمان انقلاب تجزیه و تحلیل كنند و تدبیر و تصمیم جمعی برای ادامه مسیر اتخاذ نمایند، غالبا باعث نیمه كاره ماندن نهضتها شده و آنها را پس از مدتی هیجان از رمق انداخته است؛ مخصوصا كه جبهه معارض با انقلاب شامل استكبار و خودكامگان مرتجع به آسانی تسلیم انقلابیون نمیشوند و میكوشند با فشار و تهدید و تطمیع و سركوب و فریب یا دور زدن مردم و نخبگان آنها، نظامهای مرتجع سابق را بازسازی كنند یا اساسا مانع از پیروزی انقلاب شوند. اینجاست كه نقش نخبگان و عالمان مجاهد دینی در برابر جریانهای سازشگر و خیانتكار برجسته میشود. اجلاس بینالمللی تهران از این جهت فرصت مهمی برای تبادل تجربیات انقلابیون كشورهای مختلف و تحلیل علل فراز و نشیب انقلابهای نیمه تمام است.
وقتی از موج دوم بیداری اسلامی سخن گفته میشود، اشاره به این حقیقت كتمانناپذیر است كه موج اول بیداری اسلامی 35 سال پیش با وقوع انقلاب اسلامی ایران به راه افتاد. آن هنگام شرق كمونیست با سركوب دین، آن را افیون تخدیركننده تودهها و در خدمت امپریالیسم میدانست. در مقابل غرب لیبرال ادعا میكرد دین مختص دوره افسونزدگی و بیخبری است و اكنون مدلی از «توسعه و تجدد» ساخته كه دیگران به جای انقلاب باید به آن مدل اقتدا كنند و سر بر این معبد جدید بسایند.
غرب به ضرب و زور كودتا و با روكش تجدد وسترن، نمونهای نمادین از این مدل تقلیدی را در ایران ساخته و نام جزیره ثبات و ژاندارم منطقه بر آن نهاده بود. آنها 25 سال پس از عملیات آژاكس و كودتای 19 آگوست 1953 (28 مرداد 1332) تصور میكردند مدلی شعبدهگون از تركیب «تسلط» و «تجدد» ساختهاند كه ارعاب و اقتدار را در كنار اقناع و فریبندگی با خود دارد و انرژی اعتراض و انقلاب را تخلیه میكند. این مدل «تجدد غارتگر مسلط» را میشد به دیگر كشورهای اسلامی نیز بسط داد و خاورمیانه بزرگ را زیر یوغ كشید. اما خداوند بار دیگر با دست قدرت خود ماجرای شگفت موسی(ع) و فرعون را در ایران بازسازی كرد و این بار نیز آتشفشان از نقطهای جوشید كه حاشیه امن اقتدار و ثبات برای غرب ارزیابی میشد.
از متن این بیداری اسلامی و مقاومتی كه در آینه آن بازتاب یافت، موج اول مقاومت اسلامی در منطقه- به ویژه لبنان و فلسطین- شكل گرفت. 2 سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود كه صهیونیستها به جنوب لبنان حمله كردند و تا نزدیكی پایتخت پیش رفتند. تمام برآوردها به روال جنگهای 34 سال قبل از آن، حكم به پیروزی اشغالگران صهیونیست میداد اما به بركت مجاهدتهای خاموش بزرگمردانی چون امام موسی صدر، مصطفی چمران، حاج احمد متوسلیان و... سیلی مقاومت اسلامی در گوش پنجمین ارتش بزرگ دنیا (ارتش صهیونیستی) صدا كرد. مقاومت اسلامی نهال زودبازده نیست و مرارت و سختی به همراه دارد اما هنگامی كه قد كشید و به بار نشست، خبرهترین اهل فن را به تحسین و شگفتی و ابراز تواضع وامیدارد و این همان داستان حزبالله و سپس حماس و جهاد اسلامی است كه حماسههای جنگ 33 روزه، 22 روزه و 8 روزه را نقش زدند. اكنون در میان مجاهدان مرزهای تصنعی شیعه و سنی رنگ باخته بود و جمهوری اسلامی به شكلی شاخص و شامخ از پشت فرزندان مقاومت اسلامی درمیآمد. این هم به یك شاخص در سیر تطور بالنده بیداری اسلامی تبدیل شد تا آنجا كه در آخرین تهاجم صهیونیستها به غزه در سال گذشته، دوست و دشمن شهادت دادند كه جنبش حماس به اتكای پشتیبانیهای جمهوری اسلامی، دست به تادیب صهیونیستها گشود و دفاع را تا عمق تلآویو و هرتزلیا كشاند.
اكنون بالغ بر 2 سال است كه موج دوم بیداری اسلامی از تونس و مصر و لیبی تا بحرین و یمن و عربستان راه افتاده است. مطالبه حاكمیت بر سرنوشت خویش (مردمسالاری دینی) آن روی سكه نفی رژیمهای وابسته به جبهه استكبار و همپیمان رژیم صهیونیستی است. به یك معنا دموكراسی و حاكمیت رای شهروندان در كشورهای مسلمان منطقه با نفی استكبار و استعمار و اشغالگری كه عامل اصلی تحمیل رژیمهای بیریشه و مستبد میباشد، ملازم شده است. بنابراین قطببندی و مرزبندی حقیقی نه شیعه و سنی و عرب و عجم و آفریقایی و آسیایی بلكه مرزبندی «بیداری و مقاومت اسلامی» در برابر استكبار و استبداد و ارتجاع و وابستگی است. این همان منطق جامع و شامخ جمهوری اسلامی در قبال قضایای مصر و لیبی و بحرین و سوریه و عربستان است. نه در سوریه و نه در بحرین و نه هیچ جای دیگر، دعوا میان شیعه و سنی نیست آن گونه كه متحدان سعودی و قطری شیطان بزرگ و شیطان كوچك (آمریكا و اسرائیل) با هزینههای هنگفت از محل درآمدهای نفتی متعلق به مسلمین سعی بر القای آن دارند. امروز شیعه بحرینی با همان منطقی سركوب میشود كه سنی فلسطینی، همچنان كه راز به خاك و خون كشیده شدن شهروندان جنوب لبنان و نوار غزه در جنگهای اخیر یكی است. این یك شاخص و فرقان مهم است كه هیچ كس نمیتواند در برابر آن بیتفاوت بماند. جرم بزرگ القاعده و جریانهای دروغگوی مدعی سلفیگری این است كه چه در افغانستان و عراق و چه در سوریه و مصر به عنوان آچار دست سرویسهای اطلاعاتی غرب عمل میكنند و از یك سو با وحشیگری و بیعقلیهای خود، فرصت تبلیغات علیه اسلام و پیشگیری از رشد بیداری اسلامی در جهان را فراهم میسازند و از دیگر سو، در قواره سیاهی لشكر جبهه استكبار برای جبههسازی و ایجاد نزاع و اختلاف و درگیری در درون جبهه امت اسلامی عمل میكنند. این گونه بود كه در سوریه جنبش مصنوعی و جنگ نیابتی برساخته شد تا فرصتی برای سركوب در بحرین و یمن و فشار علیه انقلابیون در مصر و تونس فراهم گردد. آنها بازوان سیاست انگلیسی- آمریكایی «تفرقه بینداز و نابود كن» بودند.
مطابق آنچه گفته میشد میتوان موج سوم بیداری اسلامی- و موج دوم مقاومت اسلامی را كه غنی شده موج بیداری اسلامی است- انتظار كشید و البته با وجود سختیها و مخاطرات، برای آن تدارك كرد. بی تردید خاورمیانه اسلامی آبستن حوادث مهمی است. این منطقه قطعا به خاورمیانه مورد توقع آمریكا و اسرائیل كه 15 سال پیش طراحی شده و در دهه گذشته میلادی به اجرا درآمده بود بازنخواهد گشت، هرچند كه جبهه آمریكا و اسرائیل و انگلیس به همراه رژیمهای پوسیدهای نظیر عربستان و قطر تمام ظرفیت اطلاعاتی، تسلیحاتی و مالی خود را به انضمام «عالمان خائن و دستساز»- كه به تفرقه میان امت اسلام دامن میزنند- به میدان آورده است. آنها با رصد حوادث سالهای اخیر بو بردهاند كه تعمیق و تجمیع و سازمانیابی موج اخیر بیداری اسلامی به انضمام توجه و اهتمام مضاعف به مقوله رهبری میتواند مفهوم انقلاب و ایجاد نظام و تمدن اسلامی در مقیاس منطقهای را به فرجام برساند. این یك جنگ توأمان نرم و سخت است كه تدبیر و سازماندهی نیروها و شناسایی خطوط اصلی نبرد در آن حرف اول را میزند و این نقش اصلی علمای دین در فاز سوم بیداری اسلامی است. به همین دلیل نیز از چند سال پیش بارها در محافل اطلاعاتی و رسانهای غرب گفته شد كه بهار عربی بهار انقلاب اسلامی است و سكه این انقلابها را باید به نام آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای زد.
این راه، مسیری پرزحمت و دستانداز و البته پر بهجت و سرشار از پیروزی است. آنها كه اهل خطرپذیری و مجاهدت نیستند قطعا قدرت كافی برای به دوش كشیدن بار این جهاد بزرگ مبتنی بر صبر و درایت و دوراندیشی را نخواهند داشت. طبعاً تحولات توأم با فراز و فرود 2 سال اخیر انقلابها همه توقعات را برآورده نمیكند و شاید هم برخی كممایگان خطرگریز مدعی شوند كه چون این انقلابها به غایت كامل خود نرسیدهاند، پس اصلا سزاوار حمایت نبودهاند. اما بر فراز همه این تحلیلهای دم دستی و نوك دماغی سزاوار است گفته شود كه راهنمایان و راهبران تراز انقلاب اسلامی لاجرم در بوته همین سختیها و هزینه دادنها و مدیریت بحرانهاست كه رو میآیند و ممتاز و متمایز میشوند. امام خمینی و امام خامنهای و سیدحسن نصرالله و اسماعیل هنیه و شیخ نمر و شیخ عیسی قاسم و راشد غنوشی و... مطابق سنت الهی در متن همین حوادث سخت فراز آمدند و هر یك در اندازه خود اعتبار و نفوذ كلام یافتند. قطعا با عافیتطلبی و سازشكاری و آلودگی به چرب و شیرین و بارقه مطامع دنیا نمیشود با قدرتهای مستكبر و مستبد پنجه در پنجه انداخت.
كنگره علما و بیداری اسلامی از این حیث اتفاق مهمی در پویش تاریخی 40 ساله بیداری و مقاومت اسلامی است كه به اذن الهی آثار مبارك خود را در سیمای انقلابهای منطقه عیان خواهد كرد.
خراسان:كاندیداها باید چگونه برنامه ای ارائه دهند؟
«كاندیداها باید چگونه برنامه ای ارائه دهند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دكتر محمد خوش چهره است كه در آن میخوانید؛هر روز بر تعداد نام هایی كه به صف كاندیداهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری می پیوندند افزوده می شود و در این میان بازار اظهارنظرها، وعده ها و اعلام مواضع این كاندیداهای احتمالی نیز بسیار داغ است. اما آن چه در این فضا میتواند تا حد زیادی به شفاف تر و قابل اندازه گیری شدن این وعده ها و مواضع كمك كند اعلام برنامه برای رفع مشكلات از سوی این كاندیداهاست. تجربه سی و چند ساله جمهوری اسلامی ایران، تجربه قابل تأمل و در عین حال برجسته ای برای بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندانی است كه در حوزه های كلان ملی كار می كنند، چرا كه آموزه های مختلفی را می توان از این تجربه طولانی احصا كرد.
در ابتدای انقلاب صرف جهت گیری ها برای رویكرد مردم در انتخاب رئیس جمهور كافی بود یعنی همان قدر كه شعار عدالت و استقلال به مفهوم كلی داده می شد قابل تأمل بود چرا كه مردم در رژیم گذشته بی عدالتی را در مقدرات شان دیده بودند یعنی فضا بیشتر روی شعارها و نگرش های كلان متمركز بود، اما قطعاً بعد از ۳۳ سال ما باید فاصله معنی داری از شعار و جهت گیری های كلان داشته و به سمت شعور كه مفهوم اش واقعیت ها است حركت كنیم چرا كه واقعیت ها یك معیار برای برنامه ها است بنابراین ضرورت داشتن برنامه عمدتاً به این معنا است كه بعد از ۳۳ سال قطعاً باید معیار، ملاك و شاخص هدف به طور شفاف و مشخص شده داشته باشیم یعنی صرف كلی گویی كافی نیست چون اگر خیلی از كلی گویی ها به صورت هدف های مشخص، معین، جزئی و متعاقباً مبتنی بر معیار و شاخص نباشد می تواند مسئله انحرافی باشد. كما این كه یكی از چالش هایی كه تاكنون با آن مواجه بوده ایم موضوع عدالت است، چه بسیار دولت هایی كه به اسم عدالت یا با شعار عدالت مطرح شدند اما بسیاری از اقدامات شان ضدعدالت بود، این مبین این است كه این واژه تعریف نشده و در قالب یك برنامه شفاف مطرح نشده است.
بنابراین برنامه محوری یك ضرورت اجتناب ناپذیر در كنار سایر الزامات است و در كنار سایر الزامات توانمندی در مسئولیت ها و مدیریت از اهمیت ویژه ای برخوردار است یعنی مرحله اجرا خودش یك بحث جدا و قابل تحلیل است چرا كه اگر برنامه خوبی تدوین شده باشد اما فردی توانمند در مسند كارها قرار نگیرد این برنامه نمی تواند موفق باشد. بنابراین مفهوم برنامه محوری این است كه برنامه مبتنی بر درك صحیح از واقعیت های موجود و مبتنی بر تحلیل های عالمانه و دلایل ایجابی آن باشد.
برنامه در حقیقت مجموعه ای از هدف ها در حوزه به طور مثال تولید ملی، اشتغال، تورم، سیاست گذاری قیمت ها، نحوه توزیع درآمد و... است. بنابراین صرف برنامه محوری كه بسیار مهم است مفهوم این است كه هر كسی كه داوطلب ریاست جمهوری است باید نشان دهد كه درك صحیحی از مشكلات و موانع و نیازها پیدا كرده است كه این مبتنی بر رسیدن به یك تحلیل عالمانه است نه شعار گونه، در غیر این صورت به طور قطع یك معیار برای قضاوت آحاد مردم و نخبگان ایجاد می كند، بنابراین برنامه در حقیقت سندی برای قضاوت عقلانیت داوطلب و نوع نگاهش به مشكلات و مسائل است در عین حال باید دقت كرد كه برنامه صرف بیان چند هدف و آن هم به شكلی پرطمطراق نیست. مثلاً در اظهارنظر برخی از دوستان كه قصد كاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری دارند می شنویم كه ادعای غیرقابل تحقق می كنند.
این اظهارنظر از این جهت نگران كننده است كه عمق برخی از اشكالات در حوزه های مختلف به خصوص اقتصاد را تشخیص نداده اند. یك برنامه مخصوصاً برنامه اقتصادی یا سیاسی مجموعه ای از اهداف مشخص است و متأسفانه تاكنون هیچ كدام از كسانی كه اعلام آمادگی برای حضور در انتخابات كرده اند اولویت هایی در قالب ۶ یا ۷ هدف مشخص نكرده اند. برای مثال درباره بیكاری باید سطحی از بیكاری مشخص باشد.
فرض كنید ۹ تا ۱۰ میلیون بیكار داریم و من تمام تلاشم این است كه برای این دوره این رقم را به نصف برسانم یعنی باید یك شاخص عددی مشخص شود و بعد راه ها و دلایل این اقدام را بیان نمایند، بنابراین اشتغال با شعار نمی شود و باید ظرفیت های تولید فعال و موانع از سر راه تولید ملی رفع شود. برنامه اش برای رفع موانع چیست؟ آیا مثل دولت قبلی صرف پرداخت وام های زود بازده و... اقدام خواهد كرد و یا درباره مشكل مسكن سیاست غیر كارشناسی مسكن مهر را ادامه خواهد داد... كه این مسائل می تواند یك معیار قضاوت درباره آن كاندیدا باشد.
طرح برنامه از سوی داوطلبان و ذكر جزئیات و پاسخ به سوالات صاحب نظران نشان دهنده واقعیت یا غیر واقعی بودن برنامه ها خواهد بود و سره را از ناسره مشخص خواهد كرد.
جمهوری اسلامی:حكومتهای وابسته عربی مشكل اصلی فلسطین
«حكومتهای وابسته عربی مشكل اصلی فلسطین»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم حسن خیاطی است كه در آن میخوانید؛توطئههای پی در پی و مستمر صهیونیستهای اشغالگر علیه مردم مظلوم فلسطین و سرزمینهای اسلامی هر روز ابعاد گستردهتری به خود میگیرد و در همین حال، سران كشورهای اسلامی و شیوخ عرب به جای چاره اندیشی برای مقابله با این توطئهها، خود مشغول توطئه چینی علیه مسلمانان و كشورهای اسلامی هستند.
رژیم صهیونیستی در ادامه سیاستهای خصمانه خود علیه فلسطینیها با طراحی توطئه جدیدی برای مصادره زمینهای بیشتری از مردم فلسطین، بین وزیران و اعضای كنیست (مجلس رژیم صهیونیستی) كه از احزاب 'یش آتید'، 'خانه یهود'، 'اسرائیل بیت نو' و 'لیكود' هستند توافقی را به انجام رساند كه براساس آن زمینهای فلسطینی منطقه نقب مصادره خواهد شد. رژیم صهیونیستی با به رسمیت نشناختن منطقه نقب و خودداری از ارائه هرگونه خدمات به این منطقه درصدد اخراج اكثر فلسطینیهای این منطقه كه از دیرباز ساكن آن محسوب میشوند، میباشد.
چند ماه قبل دولت سابق رژیم صهیونیستی طرح 'بنی بیگن' از وزرای كابینه را تصویب كرده بود كه براساس آن باید صدها هزار دونم از سرزمینهای فلسطینیهای ساكن نقب مصادره شود؛ این طرح ادامه سیاست مصادره سرزمین فلسطینیها در مناطق الجلیل و دو مثلث شمالی و جنوبی (منطقه كشیده شده از نیل تا فرات) است. طبق برنامه جدید قرار است بعد از اجرای كامل طرح 'بیگن'كه 5 سال طول خواهد كشید، مساحت بیشتری از زمینهای نقب تحت اختیار رژیم صهیونیستی در آید.
از سوی دیگر، منابع فلسطینی خبر از اقدام گروهی از شهرك نشینان صهیونیست در مناطق مختلف فلسطینی نشین برای آلوده كردن چاههای آب منطقه به مواد سمی میدهند كه این امر پس از شكایت ساكنین فلسطینی توسط كارشناسان منطقهای مورد تأیید قرار گرفته است. كارشناسان هدف شهرك نشینان از اینگونه اقدامات جنایتكارانه را تلاش برای بیرون كردن فلسطینیها از مناطق تحت سكونت آنان و به نوعی 'كوچ اجباری' آنان میدانند.
ارتجاع عرب در تلاش است بخشی از صحرای سینا كه متعلق به كشور مصر میباشد را به عنوان كشور جایگزین فلسطینیها مطرح نماید. این توطئه از چند جهت برای صهیونیستها حائز اهمیت است. اول آنكه دست آنها را برای مصادره رسمی زمینهای فلسطینی بازتر میكند و بر سرعت اجرای سیاست 'كوچ اجباری' فلسطینیان خواهد افزود و دوم آنكه آنان با آگاهی از اینكه صحرای سینا متعلق به كشور مصر است، اولاً بخشی از صحرای سینا را از این كشور جدا میكنند و ثانیاً بذر یك تفرقه ریشهای دیگری را در منطقه خواهند كاشت و امیدوارند در آینده شاهد اختلافات ارضی میان فلسطینیان و مصریها باشند.
مجموعه این اخبار نشان میدهد صهیونیستها سیاستهای توطئه آمیز خود را در یك جبهه خلاصه نمیكنند بلكه آنها از چند جهت و در چند محور به اجرای سیاستهای خود مشغولند. جبهه دیگری كه اكنون آنان در آن جبهه درحال پیگیری توطئههای خود هستند، جبهه استفاده از توانمندیهای تشكیلات خودگردان فلسطین و رئیس آن 'محمود عباس' است. پس از امضای توافق نامه آشتی میان جنبش حماس و جنبش فتح با وساطت برخی شیوخ عرب علی الخصوص امیر قطر در دوحه، كه در واقع موجب قدرت یافتن هرچه بیشتر محمود عباس گردید و این امتیاز را برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات خود بكار گرفت، دولت صهیونیستی بیش از گذشته به 'عباس' نزدیك شد و عملاً موضوع 'مقاومت' را به چالش كشید. زیرا مقامات صهیونیستی به خوبی میدانند كه تنها از طریق روحیه سازشكاری محمود عباس است كه میتوانند سیاست مقاومت در جنبش حماس را تخطئه كنند.
بهره گیری از توانمندیهای مالی و سیاسی برخی كشورهای عربی، جبهه دیگری است كه همواره صهیونیستها در آن جبهه مشغول پیشروی بودهاند. سران قطر و عربستان كه با پول مردم توانستهاند ضمن سوار شدن بر موج انقلابهای عربی، سلفیهای تندرو را نقش آفرین اصلی تحولات منطقه نمایند، این روزها تمام قد در خدمت اهداف صهیونیستی قرار دارند و پولها و سیاستهای آنان اكنون در خدمت رژیم صهیونیستی برای آتش افروزی در سوریه، عراق، بحرین، مصر و دیگر كشورهای اسلامی منطقه است كه تمام آنها در نهایت یك هدف غایی را دنبال میكنند كه چیزی نیست جز تحقق رویای دیرینه صهیونیسم یعنی تسلط قوم یهود از نیل تا فرات.
قطریها تا آنجا پیش رفتهاند كه حتی برای بسیج مردم كشورهای عربی جهت جنگیدن علیه مردم عرب، از علمای درباری و سلفی فتوای فقهی و جهادی میگیرند! چه كسی است كه نداند به جان هم انداختن ملتهای عرب، خواسته اصلی رژیم صهیونیستی است و متأسفانه سران كشورهای عربی با تمام وجود درحال تحقق بخشیدن به این رویای صهیونیستها هستند.
بی تردید چنین رویكردی یكی از اهدافی است كه مقامات آمریكایی از فراخوانیهای پی در پی سران عرب به واشنگتن به دنبال آن هستند و در این فراخوانیها، سیاستهای طراحی شده توسط صهیونیستها را به آنان ابلاغ میكنند. با این حساب، باید مشكل اصلی فلسطین و به طور كلی جهان عرب را در حكومتهای عربی وابسته به استكبار و صهیونیسم جهانی دنبال كرد. چه بسا با حل این مشكل، مشكل فلسطینیها نیز خود به خود حل شود. بیجهت نیست كه مروان البرغوثی از مبارزان باسابقه فلسطینی در نامهای از داخل زندانهای رژیم صهیونیستی، حمایت آمریكا از تل آویو را موجب تداوم اشغالگری صهیونیستها اعلام میكند و این حمایتها را دلیل اصلی گستاخی بیشتر صهیونیستها برمیشمرد. قطعاً یكی از وجوه حمایت آمریكا از تل آویو، به خدمت در آوردن سران كشورهای عربی برای پیاده كردن توطئههای صهیونیستی است.
رسالت:آسیبشناسی بیداری اسلامی
«آسیبشناسی بیداری اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلویی است كه در آن میخوانید؛آوای بیداری اسلامی منطقه و جهان را در برگرفته است و طی دو سال گذشته برخی نظامهای 30 ساله را به زیر كشیده و امروز دیگر از مبارك، بنعلی، قذافی و ... جز یادی باقی نمانده است و بیداری اسلامی همچنان پایههای كاخهای ستم در منطقه را میلرزاند.
غرب در كنترل و مهار بیداری اسلامی كارهایی انجام داده و فكر میكند در سوزنبانی بیداری اسلامی توفیقاتی به دست آورده است اما این تصوری است كه هیچگاه شكل تصدیق به خود نمیگیرد.
بیداری اسلامی همچون آتش زیر خاكستر و گرمابخش حركتهای انقلابی در منطقه و جهان است.
گرد آمدن علمای بزرگ و روحانیون عالیقدر جهان اسلام در تهران فرصتی برای ارزیابی عملكرد بیداری اسلامی طی دو سال گذشته است.
علما و روحانیون موتور اصلی حركت بیداری اسلامی هستند و این رسالت عظیم بر دوش آنهاست. دیدار و گفتگوی چهره به چهره رهبر معظم انقلاب با رهبران روحانی در جهان اسلام در نشست تهران یك پیام روشن برای دنیای استكبار دارد و آن اینكه علمای اسلام در بلاد اسلامی فهم مشترك از تداوم بیداری اسلامی دارند و مصمم به اتحاد و یگانگی زیر پرچم قرآن و اسلام برای رهاسازی كشورهای اسلامی از زیر سلطه ظالمانه آمریكا و غرب هستند.
رهبر انقلاب برای تداوم بیداری اسلامی دقتهای ویژهای داشتند كه به عنوان آسیبشناسی و آفت حركتهای اسلامی در این اجلاس مطرح كردند. احصای این آسیبها و آفتها و تلاش برای عبور از آنها بیداری اسلامی را در كشورهای اسلامی به جلو خواهد برد.
1- عامل جدایی علما از مردم،آلودهشدن به صله و احسان صاحبان زر و زور و نمكگیر شدن در برابر طاغوتهای شهوت و قدرت است. علما همچنان باید در كنار مردم باقی بمانند.
2- گرایش به قطبهای قدرت بستر آلودگی و فساد را فراهم میكند. باید از آن پرهیز كرد.
3- علما و رجال دین مراقب تراشیدن مرجعیت های دروغین فكری و نامطمئن از سوی عمله آمریكا و صهیونیسم بینالملل باشند.
4- علما باید نقشه راه را ترسیم كنند و هدفهای میانی و نزدیك را در آن مشخص نمایند. هدف نهایی ایجاد تمدن درخشان اسلامی است. باید به این سمت حركت كرد.
5- رسیدن به تمدن اسلامی مستلزم پرهیز از تحجر، ارتجاع، بدعت و التقاط است. باید در جهت استقرار عدالت و خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ربا و تكاثر تلاش كرد.
6- باید حلقه انحصارات علمی، اقتصادی و سیاسی قدرتهای سلطهگر را بشكنیم و امت اسلامی را پیشرو احقاق حق اكثریت ملتهای جهان بدانیم.
7- تبعیت از غرب در سبك زندگی و سیاست و اخلاق را خاتمه دهیم و وعده و وعیدهای غربیها را باور نكنیم. نباید این وعده و وعیدها در عزم نخبگان برای رسیدن به تمدن اسلامی خلل ایجاد كند.
8- خطر عظیمی كه بیداری اسلامی را تهدید میكند معارضههای خونین فرقهای و مذهبی است كه از سوی سرویسهای جاسوسی غرب تقویت میشود باید به سرعت از این خطر عبور كرد. نزاع شیعه و سنی ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی است.
9- درستی مسیر حركت نهضت بیداری اسلامی را باید در موضعگیری علیه رژیم صهیونیستی و دفاع از ملت فلسطین جستجو كرد. هر كس شعار آزادی قدس را نپذیرد و یا به حاشیه ببرد در افكار عمومی مسلمانان متهم است.
10- غفلت ما برای دشمن فرصت است. ایستادگی بر سر اصول و حضور مردم در صحنه مهم است و ما را از غفلت در بیداری اسلامی دور میكند. باید بر آن پای فشاریم.
ده نكتهای كه مقام معظم رهبری در نطق آگاهیبخش خود به آن اشاره كردند بدون شك موج جدیدی در دنیای اسلام بویژه در علما و نخبگان پدید خواهد آورد و پس از یك دور وقفه دوباره امواج بیداری اسلامی درجای جای دنیای اسلامی دیده خواهد شد.
علمای دنیای اسلامی باید پیام مقام معظم رهبری را به جوانان و شیفتگان نهضت جهان اسلام برسانند و آنها را برای یك خیزش جدید آماده سازند. تردیدی وجود ندارد كه آمریكا و رژیم صهیونیستی در برابر موج جدید بیداری اسلامی تاب نخواهند آورد و به یاری خداوند گامهای بلندی به سوی ایجاد تمدن اسلامی برداشته خواهد شد.
سیاست روز:تا ابد فارس
«تا ابد فارس»عنوان سرمقاله رزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است كه در آن میخوانید؛بعضی وقتها، بعضی چیزها، بعضی آدمها را اذیت میكند. می دانم جمله اولیه خیلی پیچیده شد و تبدیل به یك معادله ۳ مجهولی شد، اما در ادامه توضیح خواهم داد كه این بعضی ها، چه زمانی، چه چیزی و چه كسانی هستند.
می دانید داستان از اینجا شروع می شود كه یك چیزی، مثل خار در چشم بعضی ها فرو می رود و هركاری می كنند درنمی آید. فوت می كنند نمی شود، مژه می زنند، چیزی عوض نمی شود، نیروی كمكی می گیرند برای آنكه آن خار را از چشمشان درآورد، باز هم افاقه نمی كند. اصلا كلافه شان می كند و باعث می شود تعادل روحیشان هم به هم بخورد.
حالا حكایت یك نام است، نامی كه در چشم برخی ها فرورفته و نمیتوانند درش بیاورند. نامی كه هركاری می كنند و با هر پاك كننده ای سعی می كنند، از بین ببرندش، فایده ندارد. هرجا این نام را می بینند و می شنوند كهیر می زنند و دردشان می آید. از كتاب های درسی پاك می كنند، نقشه های جغرافیایی را دستكاری می كنند، باز هم تاثیری ندارد. اصلا انگار نمی توانند این لكه را پاك كنند.
هرجا را كه پاك می كنند، می بینند، جای دیگری اثری از آثار آن وجود دارد. مدام نقشه می كشند و مدام سعی به تجاهل می كنند، اما هیچ چیز عوض نمی شود. سایت های اینترنتی و موتورهای جست و جو گر را با پول های هنگفت چاه های نفتشان می خرند تا نام را آنگونه كه آنها می خواهند به نمایش بگذارد، اما نمی شود كه نمی شود.
نام، نام پرآوازه و پرقدمتی است كه هركاری كنند عوض بشو نیست. نام، نام مكانی در جنوب ایران عزیزمان است كه به رنگ آبی آرامش است و این نام تا ابد همین خواهد بود:خلیج فارس
حالا بگذار آنها زور بیخود بزنند و تلاش بیهوده كنند. این نام كه عوض شدنی نیست. این نام ماندگار خواهد بود تا همیشه. بگذار آن شیخ نشین و شیخك ها گلوی خود را پاره كنند و مدام نام جعلی آنرا فریاد بكشند. گلویشان پاره می شود و صدایشان درنمی آید، اما این نام همیشگی عوض بشو نیست.
وطن امروز:پاسخ هاشمی به نگرانی نتانیاهو!
«پاسخ هاشمی به نگرانی نتانیاهو!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سید عابدین نورالدینی است كه در آن می خوانید؛اینكه آقای هاشمی «نمیگوید نمیآید» دلایل زیادی دارد. بگذارید به جای تمركز بر گزاره كاندیداتوری یا عدمكاندیداتوری آقای هاشمی، درباره شرایط او و انتخابات پیش رو با استناد به سخنانش در جلسه اخیر كمی بحث كنیم.
آنچه در ادامه میآید مستند به حضور در جلسه آقای هاشمی و روایت مستقیم از اقوال وی است. همه جملاتی كه به نقل از آقای هاشمی میآید، برداشته شده از جلسه مورد اشاره و نه اخبار رسانههاست.
بگذارید با یك نظرگاه تحلیلی وارد موضوع شویم. به اعتقاد این قلم هاشمیرفسنجانی یك برنامه ویژه برای انتخابات پیش رو در نظر دارد. برنامهای بسیار خطرناك كه قطعا نمیشود از اكنون درباره شمایل كلی آن بحث كرد. انتخابات 88 یك نقطه عطف در سیاستگذاری آقای هاشمیرفسنجانی بوده است و تردیدی نیست كه باید شاهد مصادیقی عریان از تغییرات بنیادین در عقبه فكری و سیاسی آقای هاشمی بود. او روز یكشنبه همه حرفهایش را قبل از گفتن عبارت «نمیگویم نمیآیم» گفت و شاید این مورد غفلت قرار گرفته باشد. او 2 موضوع را تشریح كرد. 2 موضوعی كه در صورت تحقق آنها، كاندیداتوری او كان لم یكن است و در غیر اینصورت قاعدتا او باید كاندیدا شود. مفهوم واضح این كلام، هدفگذاری انتخاباتی او بر 2 موضوع است. اما این 2 موضوع چیست؟
«اگر 2 تصمیم گرفته شود نیازی به حضور من نیست؛ اول اینكه به مردم بگوییم صاحب حكومتند... نباید دولتی به مردم تحمیل شود...هیچ كشور دیكتاتوری نمیتواند در دنیا بادوام باشد. اگر به رای مردم اعتماد بشود آن موقع میشود تصمیم گرفت كه در انتخابات چهكار كنیم.» از این جملات آقای هاشمی آیا جز تكرار شائبههای 15 سال اخیر در مخدوش كردن انتخابات، چیزی برداشت میشود؟ هاشمی از اكنون پیشفرض مخدوش بودن انتخابات را برای خود و اطرافیانش تثبیت كرده است. متاسفانه از این جملات بوی خیر به مشام نمیرسد. در ادامه موضوع دوم نیز بیان میشود تا فهم كاملتری حاصل شود. هاشمی موضوع دوم یا به تعبیر خود، تصمیم دوم نظام برای عدمكاندیداتوری او را «تغییر» در سیاست خارجی عنوان كرد. این عین جملات آقای هاشمی در تشریح تصمیم نظام برای تغییر در سیاست خارجی است: «ما باید با همه دنیا ارتباط داشته باشیم جز اسرائیل. با اسرائیل هم سر جنگ نداریم. عربها خودشان نزدیكتر از ما هستند. اگر از ما كمك خواستند به آنها كمك میكنیم.» شما این جملات آقای هاشمی را چگونه فهم میكنید؟ تاكید آقای هاشمی بر سر جنگ نداشتن با اسرائیل كه خلاف بیانات صریح حضرت امامخمینی(ره) است، چه هدفی را دنبال میكند؟ (توجه داشته باشید عبارت «با اسرائیل هم سر جنگ نداریم» معنای منفعلانهای دارد نسبت به مثلا عبارت «با اسرائیل قصد جنگ نداریم» كه این دومی سیاست نظام است؛ عبارت اول لوازمی دارد كه در صورت اجرا دیگر نتایج جنگ 33 و 22 روزه را شاهد نمیبودیم) هاشمی درصدد انتقال چه پیامی است؟ بگذارید یك جمله دیگر از آقای هاشمی در نشست یادشده آورده شود تا مسیر استدلال هموارتر شود. به این جمله توجه كنید: «در زمان جنگ مرحوم حافظ اسد كنار ما ایستاد. آن هم به این خاطر كه میخواستند جنگ عراق و ایران را تبدیل به یك جنگ شیعه و سنی كنند، البته مجانی هم نبود. ما یك میلیارد دلار نفت مجانی به سوریه دادیم. مقرر شد آنها سالی یكصد میلیون دلار به ما بازپرداخت داشته باشند كه ندادند و هنوز هم به ما بدهكارند»!
چندی پیش در یادداشتی به همین قلم تحت عنوان «استدلال آلوده»، پیشبینی شد آقای هاشمی سیاست تشكیك و تردید در سلامت انتخابات 92 را در چارچوبی مترادف با عبارت «انتخابات آزاد» پیگیری خواهد كرد. همچنین جملهای از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی بیان شد كه شائبه چشمداشت خارجی به هاشمی برای ایجاد تغییرات بنیادین در سیاست خارجی ایران را ایجاد كرده است.
بنیامین نتانیاهو سال گذشته در مجمع عمومی سازمان ملل برنامه هستهای ایران را نظامی و بسیار خطرناك نامید و ناگهان در اظهارنظری بیسابقه گفت: «حتی اكبر هاشمیرفسنجانی كه آیتاللهی میانهرو محسوب میشود، گفته است اسرائیل با یك بمب نابود میشود.» این جمله نتانیاهو كه حاكی از دغدغه وی نسبت به وجود چشمداشتی در غرب نسبت به هاشمیرفسنجانی است، روز یكشنبه با این جمله آقای هاشمی مواجه شد كه «ما با اسرائیل سر جنگ نداریم»!
شاید با این جمله آقای هاشمی، قدرت رایزنی مقامات آمریكایی برای اطمینانبخشی به صهیونیستها افزایش یابد. با همین انگاره اگر سراغ موضوع هستهای برویم، میتوان نتایج جالبی را استنتاج كرد. غرب مذاكره با ایران را رها كرده و آن را به بعد از انتخابات موكول كرده است. بسیاری از مقامات آمریكایی و اروپایی و برخی تحلیلگران آنها صراحتا اعلام كردهاند انتخابات ریاستجمهوری در ایران بر روند مذاكرات هستهای تاثیرگذار است. متاسفانه بنا به برخی محدودیتها و حساسیت بیش از اندازه خانواده آقای هاشمی بر روزنامه «وطنامروز»، باید در چینش این قطعات در كنار هم نهایت احتیاط را به خرج برد. با این حال میتوان گفت نشانهها و گزارههای مشترك فراوانی وجود دارد كه نشان میدهد رسانههای آمریكا و چند كشور اروپایی بویژه انگلیس، در انتخابات پیش رو از جریان آقای هاشمیرفسنجانی به صورت ویژه حمایت میكنند. اگر در موعد انتخابات شاهد یك همافزایی داخلی و خارجی نسبت به موضوع تحریمها باشیم، چندان نباید تعجب كرد. اكنون میتوان با یك فضای ذهنی آماده، نسبت به سخنان روز یكشنبه آقای هاشمی اظهارنظر كرد. اگر كمی و تنها كمی پرده ملاحظات را كنار بزنیم، میتوانیم درباره احتمال یك غائله بسیار بزرگتر از آنچه در سال 88 رخ داد، بحث كنیم. هاشمی از همین الان انتخابات آینده را مخدوش میداند مگر آنكه نتیجه دلخواه او را داشته باشد. در این غائله، كاندیداتوری یا عدم كاندیداتوری آقای هاشمی محل بحث نیست، اینكه برآورد آقای هاشمی نسبت به پیشبرد پروژه انتخابات تا چه میزان وابسته به شخص كاندیدای جریان است، تقریبا به جریان مقابل او و قدرت این جریان ربطی نخواهد داشت. باید توجه داشت كه آقای هاشمیرفسنجانی مصمم به نقشآفرینی است. چه در قالب كاندیدا و چه در قامت یك حامی تمامقد.
آقای هاشمیرفسنجانی از ظرفیت منفی خود در افكار عمومی باخبر است. اما این تردید زمانی موضوعیت دارد كه نیت وی از كاندیداتوری، رقابت سالم در عرصه قدرت باشد. وقتی كسی قبل از اعلام كاندیداتوری، تلویحا سلامت انتخابات را مخدوش میكند و نشانههایی از احتمال حمایتهای خارجی نیز وجود داشته باشد؛ آنگاه دغدغه وی چیز دیگری است. نگاه بدبینانه میگوید بازی خطرناكی كه پیشبینی میشد در حال كلید خوردن است. اظهارات آقای هاشمی را بیشتر دنبال كنید.
تهران امروز:خطرات پیش روی بیداری اسلامی
«خطرات پیش روی بیداری اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مهدی سنایی است كه در آن میخوانید؛برگزاری اجلاس بیداری اسلامی در تهران با گذشت بیش از دو سال از وقوع تحولات بیداری كشورهای عربی و آغاز روند بیداری اسلامی با حضور علمای مسلمان از كشورهای مختلف حائز اهمیت است. این اجلاس در حقیقت مروری بر روند بیداری اسلامی و انقلابهایی است كه در منطقه عربی - شمالی آفریقا و خاورمیانه رخ داد. در همین راستا به صورت كلی 3 مرحله را میتوان برای این انقلابها در نظر و ارزیابی كرد.
1- مرحله نخست، سطح خاستگاه و علل و عوامل جنبش بیداری اسلامی است. تردیدی نیست كه این انقلابها در چارچوب نظریه بیداری اسلامی قابل تحلیل است و در حقیقت عكسالعملی به رژیمهای وابسته به غرب و همچنین رژیمهای دست نشانده بوده و نوعی عكسالعمل منفی به سیاستهای كشورهایی است كه در همه شرایط دنباله رو آمریكا و سیاستهای منطقهای این كشور بودند. در عین حال اعتراضی به روند استبداد و وابستگی این رژیمها و ساختارهای بسته این كشورها هم بود. در همین چارچوب این انقلابها یكی پس از دیگری رخ داد و البته مشكلات اقتصادی، بیكاری و عدم توسعه كافی در برخی از این كشورها هم تاثیرگذار بود كه نهایتا منجر به وقوع انقلاب در این كشورها شد.
2- مرحله دوم، سطح پس از وقوع انقلاب و مرحله ثبات است. پس از انقلاب در این كشورها شاهد دو حركت همزمان بودیم؛ از یكسو در داخل، حركت نیروهای اسلامگرا برای تغییر ساختارها، روندها و كنشهای سیاسی و همچنین تلاش برای ایجاد دولتهای اسلامگرا شكل گرفت. حضور گروههایی مثل اخوانالمسلمین در عرصه قدرت در همین راستاست. دوم؛ در سطح خارج از این كشورها تلاش غرب برای مصادره این انقلابها و مدیریت به سمت منافع خودشان وجود داشت. در واقع آمریكا با تغییر نقشه سیاسی این كشورها و تغییر فضای سیاسی حاكم بر انقلاب تلاش میكرد همزمان این انقلابها را از یكسو متوقف و از سرایت آن به سایر كشورهای منطقه جلوگیری كند و از سوی دیگر با همراهی ظاهری با این انقلابها بتواند آنها را مدیریت كرده و به شكلی عمل كند كه چهره ضدغربی پیدا نكند.
3- سطح سوم، مرحله فعلی است. در شرایط حاضر كه برای كشورهای مسلمان بیم و امید وجود دارد، نگاه واقعبینانه به شرایط جهان اسلام حائز اهمیت است. غرب تلاش میكند هم به تفرقه و دعواهای قومی و فرقهای دامن بزند و هم اینكه شرایط بحران زدهای در برخی از كشورها پدید آورده كه مردم را از نتایج انقلابهای به وقوع پیوسته كاملا ناامید كند و این مرحله دورهای از بیم و امید است. بر این اساس، دو وظیفه بزرگ بر عهده علما و اندیشمندان مسلمان است كه از یكسو با كسب تجربه از دو سال و نیم گذشته خلأها و كمبودها را بررسی كرده و از سوی دیگر اجازه ندهد این حركتها به سمت تفرقه و تشتت برود. از نظر داخلی گروههایی كه در راس كشورهای انقلاب زده حضور داشته و عنان مدیریت كشور را در اختیار دارند باید به این نكته توجه كنند و همچنین كشورهای مسلمان باید یك رویكرد وحدتآفرین میان خود حكمفرما كنند.
حمایت:هنر معنویت
«هنر معنویت»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سید رضا اكرمی است كه در آن میخوانید؛به بركت انقلاب اسلامی شاهد آن هستیم كه دین اسلام و مسلمانان جلوه دیگری پیدا كرده اند. در حقیقت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا كنون اسلام و اندیشه های آن مورد بررسی گروههای مختلف پژوهشی قرار گرفته است و تعداد علاقه مندان این دین مبین افزایش پیدا كرده است. حال كه چنین انگیزه ای از سوی ملل جهان ایجاد شده است باید با اراده جدی حقیقت این دین به سایر افراد و ملل شناسانده شود. دیروز اجلاسی با حضور صدها نفر از علما، اندیشمندان، نخبگان و روحانیان برجسته جهان اسلام برگزار شد و در این اجلاس مقام معظم رهبری سخنانی را مطرح كردند كه به طور قطع در قطعنامه پایانی اجلاس نیز بر روی آن تاكید میشود. به واقع باید گفت در اجلاس دیروز صحبتهای مهمی مطرح شد كه باید مورد احترام قرار بگیرد و پیامی را برای دیگران داشته باشد كه پشتوانه و حیثیت دینی ما قرار بگیرد.
از سوی دیگر باید در این نشست به حضور جمعیت قابل توجه علمای مسلمان اشاره داشت و گفت كه این قبیل نشستها بسیار مثبت است و در واقع به هر شكلی كه مسلمانان كنار هم حضور داشته باشند میتوانند مانور اتحاد میان خود را به جهانیان و افكار عمومی نشان دهند. به واقع باید گفت كه این نشستها «هنر معنویت» را به جهانیان نشان میدهد و به آنها میگوید كه همه چیز در مادیات و نفت و ...خلاصه نشده است بلكه معنویت این هنر را دارد كه بدون توجه به امورمادی، بسیاری در اطراف آن جذب شوند.
از سوی دیگر توصیه میشود كه این نشستها دارای پیامی برای جهانیان باشد كه صحبتهای رهبری در آن دیدار حاوی همان پیامی است كه به گوش ابرقدرتها و قدرتهای استكباری خواهد رسید. همچنین افرادی كه در این اجلاس شركت داشتند باید مسلمان واقعی باشند و به اسلام ناب محمدی(ص)؛ همان اسلامی را كه پیامبر(ص) آورده است ایمان داشته باشند و با توجه به معیارهای آن تصمیم گیری و عمل كنند.نكته دیگر آنكه با توجه به موضوع ایجاد تمدن درخشان اسلامی باید به این مورد اشاره داشت كه تمدن اسلامی باید دارای چند ویژگی داشته از جمله این كه برخاسته از اسلام ناب محمدی باشد و اصول آن برای جهانیان تبیین شود تا بتوان اسلام ناب محمدی(ص) را به تمام دنیا نشان داد.
نكته بعدی در باره افراد و نهادهایی است كه متولی این امر میشوند. به واقع آنها باید به این اسلام متعهد باشند تا بتوانند در نگه داری و تبلیغ آن به خوبی عمل كنند. همچنین با توجه به برهه زمانی و اختلاف میان شیعه و سنی كه در كشورها ی همسایه مطرح شده است باید تلاش شود تا مسلمانان كه در حال حاضر یا مقابل یكدیگر قرار گرفتهاند یا نسبت به یكدیگر بی تفاوت بودهاند از این فتنه مطلع شوند.
برای این موضوع باید جلسات آسیب شناسی متعددی برگزار شود و در این جلسات از گروههای مختلف و حتی افرادی كه مقابل یكدیگر قرار گرفتهاند دعوت شود تا شاهد تمدن درخشان اسلامی در سطح جهان باشیم.
آفرینش:وقف و یا عدم توقف سواپ و آینده سوآپ نفت
«وقف و یا عدم توقف سواپ و آینده سوآپ نفت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است كه در آن میخوانید؛امروزه كمتر كارشناسی از مزیتهای نسبی ایران از جمله ارزانی هزینه انتقال، امن بودن مسیر و پتانسیل های جغرافیایی ایران در زمینه انتقال انرژی بی اطلاع است. چرا كه كشور ما ایران به دلیل دارا بودن شبكه انتقال وسیع و گسترده نفت و گاز در سراسر كشورمی تواند با استفاده از معاوضه یا سوآپ با سرمایه گذاری كمتر مسیرهای جدیدی برای رساندن نفت و گاز كشور های همسایه بویژه شمالی به بازارهای مصرف جهان باشد.
در همین راستا و با توجه به همین اهمیت بنیادین راهبرد سواپ یا معاوضه بود كه ایران در دو دهه گذشته تلاش هایی برای توجه به این رویكرد داشته است. چنانچه در برنامه چهارم توسعه روزانه یكصد تا 150 هزار بشكه نفت از پایانه نفتی شمال و از كشورهای آسیای مركزی و حوزه دریای خزر برای تحویل در خلیج فارس سوآپ میشد و مطابق با اهداف برنامه پنجم توسعه باید حجم سوآپ نفت خام ایران به 317 هزار بشكه در روز افزایش یابد. در این حال آیا به راستی این اهداف برآورده شده است؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت نه تنها اكنون ما در زمینه سواپ نفت و گاز در كشور پیشرفتی نداشته ایم و با برنامه توسعه كشور هماهنگ نبوده ایم بلكه اكنون برخی از توقف كامل و برخی از سواپ بسیار پایین و روزانه 15هزار بشكه نفت خام در كشور و (با وجود ظرفیت 500هزار بشكه ای) خبر میدهند. در این بین اینكه چرا ما نتوانسته ایم سواپ نفت و گاز در كشور و ترانزیت ان را در كشور گسترش دهیم علل داخلی و خارجی دارد . نخست آنكه از یك سو ضعف و بی ثباتی اقتصادی و عدم استقلال كشورهای انرژی خیز منطقه در تصمیم گیریهای خود، سیاستهای ضد ایرانی آمریكا و اروپا در حوزه انرژی، رقابت جدی تركیه و روسیه با ایران در تسلط بر مسیرهای صدور انرژی منطقه و ... است و از سویی نیز ناتوانی و ضعف سیاست خارجی ایران در مواجهه با چالشهای مذكور موجب این رویكرد شده است. یعنی اكنون از زیرساختهایی همچون احداث خط لوله انتقال نفت، ساخت تاسیسات تحویل، بارگیری در پایانه نفتی نكا و مخازن ذخیره سازی و صرف میلیاردها دلار سرمایهگذاری بهره برداری مناسبی نمی شود.
آنچه مشخص است در اسفند ماه سال گذشته ایران طرح افزایش ظرفیت سوآپ نفت به 500 هزار بشكه در روز را مطرح كرد و همچنین مسئولان از مذاكره برای عقد قراردادهای جدید با هدف افزایش حجم سوآپ و رسیدن به حدود 200 هزار بشكه در روز خبر دادند اما اكنون وضعیت سواپ انرژی در ایران وضعیت ناخوشانیدی دارد و باید در راه حل و كاهش چالشهای ان گام های اساسی و جدی برداشت.
چرا كه بی شك سواپ انرژی دریای مازندران از راه كشور ما نه تنها منافع اقتصادی زیادی داشته بلكه منافع سیاسی بسیاری نیز برای كشور دارد.
یعنی با سواپ نفت یا گاز خریداری شده در مرزهای شمالی كشور در مرزهای جنوبی تحویل مشتریان میشود این امر گامی مهم در دیپلماسی منطقه ای و جهانی و كسب منافع اقتصادی و سیاسی است.
چرا كه در صورت رفع وضعیت موجود به واسطه درآمد زایی و اهمیت بخشی به موقعیت ژئوپلیتیك ایران علاوه بردرآمدهای مستقیم كه از انتقال نفت و گاز خزر به دست می آید منافع غیر مستقیمی نیز برای اقتصاد ایران جدا از تامین منافع سیاسی- امنیتی ، گسترش روابط اقتصادی به دست می آید.
مردم سالاری:هریپاتر 92
«هریپاتر 92 »عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است كه در آن میخوانید؛
فاصله نقد تا سیاه نمایی یك تارمو است؛ هم اندازه تفاوت حق و باطل! نفسهای دولت دهم به شماره افتاده است و سیل مشتاقان احساس تكلیف كرده برای تصرف پاستور یا حداقل یكی از وزارتخانههای دولت یازدهم ایستادهاند تا رئیسجمهوری ایران و یارانش را به باد نقد بگیرند. غافل از آن كه نقد بیپشتوانه و راهكار مشخص راه به جایی نمیبرد جز جنجال بیثمر و پر شدن صفحات جراید. بعضی كاندیداها بدون توجه به نظر مقام معظم رهبری و همانند آنچه كه در كشورهای پیشرفته وجود دارد برنامه مشخصی برای آینده اقتصاد و سیاست ارائه نكرده و عموما به شعارهایی علیه دولت فعلی و وعده آینده موفق بسنده میكنند.
صبر كنید، آینده نه چندان دور نشان خواهد داد كه محاسبات چه كسانی برای ریاستجمهوری یازدهم صحیح بوده است و چه كسانی راه غلط رفتهاند. این درست است كه كاندیداهای بازنده هم در شكلگیری یك دموكراسی موفق نقش دارند اما این كه هر كس از هر جایگاهی خود را نامزد پست ریاستجمهوری بداند تنها در كشورهای جهان سومی و پوپولیست دیده میشود كه ساختار سیاسی ندارند.
در روزهایی كه هنوز صفبندیهای چهرههای انتخاباتی مشخص نشده است، دولت تور پرچم گردانی را در ایران ادامه میدهد. گویا مظلومتر از پرچم سه رنگ و مقدس ایران اسلامی چیزی وجود ندارد. پرچم ایران همانند كلید واژه احساس تكلیف و مردمداری دست به دست میگردد اما فرداها درباره آن قضاوت خواهد شد.
در همین حال آقای رئیسجمهور با لیست مفسدان اقتصادی میخواهد هتتریك كند؛ ولی گویا او در آفساید ایستاده است. احمدینژاد گفته است اگر شرایط فراهم شود؛ حرفهایی برای گفتن دارد. خوب امروز شرایط فراهم است؛ بگویید چه كارهایی انجام شده و غارتگران بیتالمال چه كسانی بودهاند؟ اما بد نیست درباره دستهای آشكار و پنهان اختلاس تاریخی 3000 میلیارد تومانی و شبهات دیگری كه منتقدین سخن گفتهاند بحث شود.
ورای تمام موضعگیریها و سخنان همزمان با اختراع ماشین زمان، دوباره اخباری عجیب درباره شخصیتی موسوم به آقای جنگیر با قابلیتهای فراوان رمالی و احضار روح شنیده میشود!
میتوان تصویر كرد كه قسمت هشتم سریال هریپاتر در خرداد ماه 92 در تهران ساخته خواهد شد. در حالی كه لیست مفسدان همچنان در جیب است، قیمتها هرگونه كه میخواهند پرواز میكنند و نرخ تورم كمرشكن گلوی مردم را میفشارد، این هریپاتر 92 چه امیدی میتواند به جریانی خاص ببخشد؟
سوژه هریپاتر 92 زمانی داغتر میشود كه برخی در پاستور برای خود درجه رضا و ارتباطات خاص با جهان ماورایی قائل هستند.
این گروه كه از همین حالا خود را برنده انتخابات پیش رو میدانند اكنون درحال برنامهریزی برای ادامه سیاستهای خود در دولت جانشین و حفظ تركیب خود با حفظ اقتدار هستند. هریپاتر 92 با چوب جادوی خود میخواهد همه را سحر و جادو كند تا دولت موعود آنان تشكیل شود.
قانون:هدفمندی یارانهها در چه شرایطی ادامه یابد؟
«هدفمندی یارانهها در چه شرایطی ادامه یابد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم سید مسعود میركاظمی است كه در آن میخوانید؛ادامه طرح هدفمندی یارانهها در شرایطی كه شاخصهای كلان اقتصادی تثبیت نشده به صلاح نیست و به همین علت است كه مجلس با درآمد ۱۲۰ هزار میلیارد تومانی كه دولت برای هدفمندی یارانهها در سال ۹۲ پیش بینی كرده مخالف است. در بخش انرژی اگر بخواهیم توسعه انرژی را توسط بخش خصوصی داشته باشیم مثلا نیروگاه، پالایشگاه و پتروشیمی را توسعه دهیم بهترین حالت برای پشتیبانی از بخش خصوصی، ایجاد فضای رقابتی و فضای كسب و كار آزاد است.
در مقابل هر قدر یارانهای برخورد كنیم و دخالت دولت بیشتر باشد كسی در این عرصه سرمایهگذاری نخواهد كرد به همین دلیل است كه اكنون در پالایشگاه و برخی صنایع پایین دستی كه یارانه انرژی وجود دارد سرمایهگذاری نمیشود. حتی در نیروگاهها علی رغم تشویقهای زیادی كه وجود دارد، علاقهمند نیستند در این زمینه سرمایهگذاری كنند زیرا قیمتها بینالمللی نیست.
از نظر كمیسیون انرژی هر قدر فضای انرژی فضای رقابتی باشد و دخالت دولت كمتر شود توسعه بهتر صورت میگیرد اما اینكه آیا هدفمندی باید اتفاق بیفتد یا نه، بله باید اتفاق بیفتد اما مهم است كه در چه شرایطی هدفمندی ادامه یابد. دولت هفت محور را برای تحول اقتصادی تعیین كرده كه این هفت محور كاملا با یكدیگر ارتباط دارند. ما اگر بخواهیم اقتصاد غیرنفتی داشته باشیم باید به سمتی برویم كه درآمدمان را از نفت برداریم. اتفاقا یكی از ریشههای تورم در كشور ما ارز نفتی است.
دولت در سنوات قبلی مجبور بود ریال تامین كند در حالی كه درآمد ارزی داشت. بنابراین برای اینكه بتواند درآمد ارزی را به ریال تبدیل كند ارز بیش از حد به بازار عرضه میكرد كه باعث میشد خریدار نداشته باشد و بانك مركزی خودش آنها را بردارد و پایه پولی را افزایش دهد كه این خود ریشه تورم بود. در كشوری كه برای حقوق دادن با مشكل مواجه است، نمیشود ۲۰۰ هزار میلیارد تومان یارانه انرژی داد.
ممكن است ما در كوتاه مدت بگوییم این به نفع مردم است اما در درازمدت مردم از این مسئله آسیب میبینند زیرا دولتی كه قدرت مالی نداشته باشد نمیتواند كسب و كار را رونق دهد و از بخش خصوصی پشتیبانی كند لذا صرفا ادارهكننده میشود و نمیتواند برنامههای توسعهای را انجام دهد. وقتی هم این برنامهها محقق نشود اشتغال ایجاد نمیشود، جوانان نمیتوانند درآمد داشته باشند، تشكیل خانواده نمیدهند و بسیاری مشكلات اجتماعی و فرهنگی به تبع آن به وجود میآید.
بنابراین باید به سمت این برویم كه هدفمندی انجام شود ولی در شرایط اقتصادی خوب یعنی همان شرایطی كه دولت تعیین كرده و با اصلاح نظام گمرك، مالیات و سیستم بانكی و ارزی. هدفمندی یارانهها ابتدا خوب اجرا شد اما با به هم ریختن نظام ارزی همه چیز به هم ریخت. اگر قبلاً یارانه انرژی ۸۰ هزار میلیارد تومان بوده امروز این مبلغ به بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد تومان رسیده است.
اگر ما بخواهیم مرحله بعدی هدفمندی را اجرا كنیم در شرایطی كه سیستم بانكی، ارزی و مالیات مدیریت نشده در صورتی كه مجددا همین اتفاق بیفتد دوباره ما عقبگرد كردهایم یعنی نه تنها اهداف هدفمندی محقق نشده، بلكه هزینهای را به مردم تحمیل كردهایم كه بیش از پولی است كه به آنها پرداخت شده است. دولت در شرایطی میتواند هدفمندی یارانهها را اجرا كند كه تثبیت شاخصهای كلان اقتصادی محقق شود یعنی ثبات ارزی، بانكی و ریالی وجود داشته باشد و ارزش پول ملی هم حفظ شده باشد. اگر دولت توانست همه عوامل را كنترل كند حتما باید قانون هدفمندی اجرا شود.
در این صورت هر چه زمان رسیدن به قیمتهای بینالمللی را كاهش دهیم با شرایطی كه دولت تثبیت شاخصهای كلان اقتصادی را تضمین كند كمترین آسیب به مردم میرسد. در مقابل هر چه هدفمندی طولانیتر شود تا رسیدن به قیمتهای بینالمللی قاچاق، ناامنی و نبود سرمایهگذاری بخش خصوصی را در پی خواهد داشت. سرمایهگذار منتظر است ببیند چه اتفاقی میافتد و بعد اقدام به سرمایهگذاری میكند. مثلا در نیروگاهها سرمایهگذاری نمیكند یا وارد بخشهای دیگر نمیشود حتی در بخشهای تولیدی دیگر هم با انگیزه زیادی وارد نمیشود زیرا نگران است كه چه اتفاقی خواهد افتاد.
هر قدر ما بتوانیم شرایط اقتصادی را باثباتتر كنیم این به نفع مردم است اما لازمهاش این است كه ثبات اقتصادی وجود داشته باشد. اینكه دولت بگوید میخواهم قیمت حاملهای انرژی را افزایش دهم برای مجلس كفایت نمیكند و سوال ما این است كه چطور ارز را مدیریت میكنید؟ چگونه بدهی بانكها به بانك مركزی دوباره افزایش نمییابد؟ مالیات و گمرك را چطور مدیریت میكنید؟ بازار چطور كنترل میشود؟ با شبكه توزیع چه میكنید و برای بهرهوری به عنوان حلقه گمشده چه اقدامی كردهاید كه بتوان قیمت تمام شده را برای مردم پایین آورد.؟ چطور كیفیت محصولاتمان را به نسبت محصولات خارجی بالا ببریم؟ همه اینها به هم گره خورده است.
ما نمیتوانیم همه اینها را رها كنیم و بعد بگوییم بنزین را چقدر گران كنیم. این همان اتفاقی است كه قبلا افتاده و در بعضی موارد عقبگرد داشته است. در شرایطی كه شاخصهای كلان اقتصادی تثبیت نشده به نظر میرسد ادامه طرح هدفمندی به صلاح نیست چرا كه این شرایط خوبی برای ادامه هدفمندی نیست. زیرا اگر دوباره ارز به هم بریزد نه تنها ما جلو نرفتهایم بلكه عقب هم رفتهایم زیرا وقتی قیمت ارز به هم بخورد قیمت بینالمللی انرژی افزایش مییابد.
مثلا اگر یك لیتر بنزین را یك دلار در نظر بگیریم قبلا هزار تومان بود اما با ارز فعلی سه هزار و ۵۰۰ تومان میشود و به همین نسبت مابهالتفاوت با قیمتی كه اكنون داده میشود بیشتر است یعنی دولت یارانه بیشتری پرداخت میكند و در واقع میتوان به نوعی گفت كه ما به عقب برگشتهایم یعنی نه تنها از نظر ریالی به قیمتهای بینالمللی نزدیك نشدهایم بلكه از آن فاصله گرفتهایم كه این به صلاح مردم نیست. الان نظر مجلس این نیست كه هدفمندی در فاز بعدی اجرا شود زیرا دولت پیشنهاد درآمد ۱۲۰ هزار میلیارد تومانی را داده بود كه مجلس قطعا با این امر مخالفت خواهد كرد.
شرق:ادعای غیرمستدل
«ادعای غیرمستدل»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صالح نیكبخت است كه در آن میخوانید؛اظهارات متهم ردیف دوم پرونده كهریزك در جمع خبرنگاران پس از دادگاه، علاوه بر اینكه با دستور رییس دادگاه و ذات غیرعلنیبودن آن منافات دارد، نگرانیهایی را درخصوص قصد و نیت بیانكنندگان این اظهارات كه در جایگاه متهم نیز حاضر هستند ایجاد میكند. تكلیف اتهام این قاضی تعلیقشده مشخص است كه وفق ماده 575 قانون مجازات اسلامی است: « هرگاه مقامات قضایی یا دیگر مامورین ذیصلاح برخلاف قانون توقیف یا دستور بازداشت یا تعقیب جزایی یا قرار مجرمیت كسی را صادر نمایند به انفصال دایم از سمت قضایی و محرومیت از مشاغل دولتی به مدت پنجسال محكوم خواهند شد.»
رییس محترم دادگاه رسیدگی به تخلفات قضات بازداشتگاه كهریزك دستور دادهاند از رسانهایكردن مطالبی كه در دادگاه گفتهشده خودداری شود، نگارنده نیز به عنوان وكیل مدافع خانواده مرحوم جوادیفر، از این دستور تبعیت میكنم و با توجه به غیرعلنیبودن دادگاه هیچیك از شكات و وكلای آنها و نیز هیچیك از متهمان و وكلای آنها حق مطرحساختن مسایل مطروحه در دادگاه را ندارند و چنانچه كسی یا كسانی برخلاف این دستور اقدام نمایند، دادگاه میتواند براساس قانون آیین دادرسی كیفری كه علنیكردن مطالب منعكسشده در دادگاههای غیرعلنی را جرم دانسته است، نسبت به تعقیب كیفری آنان اقدام نماید.
با توجه به مراتب فوق، نگارنده از اینكه یكی از متهمان كه در جلسه دادگاه نیز به دلیل بیان مطالب خارج از دستور دادگاه بارها مورد تذكر قرار گرفت و در یك عمل تقابلی اقدام به مصاحبه و انتشار مطالب نموده است ابراز تاسف میكنم. نكته تعجبآور این است كه چگونه چنین افرادی میتوانند ادعای پایبندی به قوانین كشور را ثابت كنند؟ در مورد مطالبی كه متهم ردیف دوم بیرون از دادگاه در جمع رسانهها بیان كرده، نگارنده در مقام یك حقوقخوان، نكاتی را بیان میدارد.
وی مدعی شده تصاویری را در دادگاه ارایه كرده است، كه اصل چنین تصاویری در دادگاه ارایه نشد. نكته این ماجرا آنجاست كه نامبرده مدعی شده تصاویر به تجمعات پیش از 18 تیر سال 88 اختصاص دارد! بر فرض اینكه این تصاویر ارایه شده باشد دلیل بر مجرمیت افراد و موجب صدور قرار بازداشت موقت برای آن در آن روز خاص نیست. مضافا اینكه هنوز صحت و اصالت تصاویر ادعایی -كه دیده هم نشد- ثابت نشده است و رسیدگی به همه اسناد و مدارك ادعایی به عهده ریاست محترم دادگاه است كه با توجه به سوالات دقیقی كه رییس دادگاه از متهم پرسید - و نگارنده نباید آن را بیان كنم- كل این موضوعات در دادگاه روشن شده یا خواهد شد و هركس پایبند به مقررات كشور باشد باید كلیت آن از جمله داوری نهایی هیات قضات دادگاه را بپذیرد.
همچنین در مورد اینكه نامبرده بیرون از دادگاه و خارج از دستور رییس دادگاه درخصوص شهادت شهود اظهارنظر كرده است، باید گفت هركس میتواند در جلسه دادگاه نسبت به صحت شهادت شاهد یا «جرح» او ادعا كند ولی رسیدگی به همه این موارد در دادگاه صورت میگیرد نه در خیابان و از طریق موضعگیری رسانهای. نگارنده متاسف است كه آنچه امروز در دادگاه گذشت امكان بیان ندارد اگر نه ما هم متقابلا میگوییم ای كاش دادگاه غیرعلنی نبود تا بسیاری از این جوسازیهای متهمان، برای افكار عمومی روشنتر میشد.
با توجه به حساسیت موضوع كشتهشدگان بازداشتگاه كهریزك، باید دید كه متهمان با این مصاحبهها، دنبال چه موضوعی هستند و این امر با توجه به حساسیت افكار عمومی درخصوص این پرونده و در پیشبودن انتخابات دور یازدهم ریاستجمهوری و همچنین تاكیدات ریاست محترم دادگاه مبنی بر عدماظهارنظرهای رسانهای از سوی حاضران در دادگاه، نیت متهمان از اینگونه اظهارات، محل تامل است.
ابتكار: انتخاباتی برای رقابت سه نسل از مدیران
«انتخاباتی برای رقابت سه نسل از مدیران»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سید علی محقق است كه در آن میخوانید؛اكبر هاشمی رفسنجانی، انگار قرار است همچنان مردی برای تمام فصول سیاست ایران باشد. اگرچه تحلیلگران احتمال حضور هاشمی در انتخابات پیش رو را كمتر از همه گزینههای بالقوه كشور میدانند اما او روز یكشنبه در سخنرانی كم سابقه ای بیش از یك ساعت تمام قد ایستاد و ضمن دفاع از عملكرد خود و نقد آنچه كه درهشت سال گذشته بر مملكت رفته است هم سن بالای خود را به دعوت كنندگانش یادآوری كرد، هم گفت كه «نمی گویم كه نمیآیم» و هم یادآوری كرد كه «نتوانسته ایم در این 34 سال افرادی را برای مدیریت كشور تربیت كنیم.» گفتههای هاشمی روز گذشته بازتاب گسترده ای داشت و تحلیلگران را به این جمع بندی رساند كه تا پیش از این اگر نیامدن هاشمی محرز شمرده میشد، اینك اما آمدنش محتمل گردیده است.
حدود یك هفته دیگر ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم آغاز خواهد شد. اما همچنان سرنوشت رقابت خردادماه اوضاع سیاست در ایران غبارآلود و بازار اصرار از عده ای برای «آمدن» و اصرار و التماس به دیگرانی برای «نیامدن» داغ است. انتخابات پیش رو اگرچه به احتمال قوی به واسطه غیبت رقیب قدرتمندی از جناح اصلاح طلب، از جنس رقابتهای 4 دوره گذشته ریاست جمهوری نخواهد بود اما از همین حالا میتوانیم بگوییم كه میتواند به رقابتی میان سه نسل از مدیران ارشد جمهوری اسلامی ایران بدل شود. نگاهی به نامهایی كه این روزها مطرح است به خوبی شكل گیری این رقابت خاص و متفاوت را نشان میدهد.
اكبر هاشمی، محمد خاتمی، علی اكبر ولایتی و محسن رضایی را میتوان گزینههای مطرح نسل اول دانست. در میان چهرههای نسل اولی هاشمی و خاتمی در نظر سنجیها اوضاعی مناسب تر از اكثر كاندیداها دارند اما هنوز بر سر دو راهی آمدن یا نیامدن مرددند و برای تردیدهای خود دلایل قانع كننده ای دارند. حتی اگر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی دعوتنامهها و درخواستها را نادیده بگیرند و پای در این رقابت حساس نگذارند بازهم با وجود ولایتی و رضایی نسل اولیها یك یا دو كاندیدای جدی درانتخابات پیش رو خواهند داشت و با توجه به جنس حمایتهایی كه از ولایتی میشود و تجربه تقریبا تلخ ریاست جمهوری یك نسل دومی، میتوان گفت نسل اولیها راه دشواری برای فتح ساختمان پاستور ندارند.
فهرست كاندیداهای برآمده از نسل دوم اما به لحاظ كمی بلندبالاتر از نسل اولی هاست. محمدباقر قالیباف، غلامعلی حدادعادل، حسن روحانی، مصطفی پورمحمدی، محمد شریعتمداری، محمدرضا باهنر، محمدرضا عارف و اسحاق جهانگیری فقط بخشی ازاسامی این لیست طولانی است. در حالی كه بازار دعوت از نسل اولیها برای آمدن داغ است دعوا در فهرست دوم بر سر اصرار و التماس برای نیامدن است. حضور جدی و تمام قد دهها چهره اصولگرای متعلق به نسل دوم مدیران جمهوری اسلامی كار را برای این جناح سخت و و تصمیم گیری برای طرفداران آنها را مشكل كرده است.
با این حال به جز اقبال نسبی محمدباقر قالیباف در نظر سنجی ها، مابقی این فهرست چندان مقبولیتی در بین عامه مردم ندارند و به همان میزان كه فهرست نسل دومیها به لحاظ كمی بلندبالاست به لحاظ كیفی چندان قابل اعتنا و رای آور محسوب نمیشود. چرایی عدم حضور چند گزینه شاخص و مقبول از نسل دوم مدیران سوالی است كه اذهان عمومی و نخبگان را به خود مشغول كرده است. بسیاری معتقدند كارنامه ضعیف محمود احمدی نژاد به عنوان یك مدیر نسل دومی در جایگاه رئیس جمهوردولتهای نهم و دهم از یك سو و میدان ندادن وی به دیگر چهرههای شاخص این نسل و دیده نشدن و به حاشیه رفتن آنها در طول هشت سال گذشته باعث شده است كه افكارعمومی دیگر چندان به چهرههای این نسل اعتماد نكنند.
از این رو گروهی همچنان نسل اولیها را ترجیح دهند و دست به دامان آنها برای آمدن میشوند. گروهی دیگر با یادآوری تجربه ناموفق ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد پا را پیش تر گذاشته اند و در میان نسل سوم مدیران جمهوری اسلامی دنبال رئیس جمهوری مطلوب میگردند. طیفی دیگر از هواداران جریان اصولگرایی و میانه رو نیز كه در همه هشت سال گذشته به مدیریت احمدی نژادی نقد داشته اند، به اتكای كارنامه موفق و رویكرد عملگرایانه قالیباف، او را به عنوان مثال نقضی از مدیران موفق نسل دوم دانسته و گرد او جمع شده اند. در این میان درصورت داغ شدن تنور انتخابات و قهر نكردن بدنه جریان اصلاحات با صندوقها یك یا دونفر از چهرههای میانه رو و یا اصلاح طلب نسل دومی را هم میتوان تا حدودی جدی اریابی كرد.
نسل سوم و نسبتا جوان مدیران جمهوری اسلامی ایران اما در انتخابات پیش رو حداكثر 3 گزینه جدی دارد. كامران باقری لنكرانی وزیر بهداشت دولت نهم احمدی نژاد، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی و اسفندیار رحیم مشایی یارنزدیك محمود احمدی نژاد را میتوان سه نسل سومی انتخابات پیش رو دانست. از قضا اگرچه روی كاغذ احتمال حضوراین سه چهره در راند نهایی مبارزات انتخاباتی، به دلایل متفاوتی پایین است، اما برآوردهای اولیه و نظر سنجیهای غیررسمی نشان میدهد كه میزان مقبولیت هر كدام از این سه گزینه بیشتر ازاكثر چهرههای نسل دومی است.
به عبارت دیگر اگر در روزهای باقیمانده در آرایش سیاسی و چند و چون ائتلاف جناحها و گروههای سیاسی اتفاق غیر منتظره ای نیفتد، میتوان گفت كه انتخابات 24 خرداد بیش از این كه رقابت دو یا چند جناح سیاسی كشور باشد به رقابت سه نسل از مدیران سیاسی جمهوری اسلامی بدل خواهد شد.
آرمان:هاشمی باید بیاید
«هاشمی باید بیاید»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم رضا حسینی قطبآبادی است كه در آن میخوانید؛روند 8 ساله اخیر كشور را دچار مسائلی كرده كه البته دوای آن نه در تشدید شعارهای انتزاعی و نه در انكار واقعیتهای كنونی است. نفوذ تاریخی هاشمی رفسنجانی در نظام و مقبولیت او هنوز آنقدرها هست كه اگر میخواست میتوانست سكوت خود را در قبال اتفاقات 8 سال گذشته بشكند و جواب منتقدان و مخالفان خود را با استناد به سند و مدرك بدهد و همزمان با استناد به مداركی بس روشنتر خود آنها را در مقام متهم بنشاند.
اما واقعیت این است كه نسبت نظام و هاشمی رفسنجانی بسی فراتر از این است كه او به دلیل تطهیر شخص خود، تنشی در كشور ایجاد كند. حتی اگر از سابقه 50 ساله هاشمی رفسنجانی در انقلاب هم چشم بپوشیم همین عملكرد 8 سال اخیر ایشان خود گواه عمق دلدادگی و دلسوزی او برای كشور و انقلاب است.
بزرگانی كه اكنون باید در مقام مشاوران عالی كشور با كولهباری از تجربه در كنار قوا و طیفهای سیاسی باشند، ولی مجبورند تا مستقیما وارد صحنه شوند. ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به وفاق و وحدت ملی دارد. سی و اندی كاندیدا در عرصه رقابت وارد شدهاند و افزایش حجم تخریبها و حملهها در فضای پیش از انتخابات نشان میدهد كه برای ایجاد یك وفاق فراگیر نمیتوان به حضور هیچكدام از آنها در مسند ریاست جمهوری چندان امید داشت.
چه آنكه اگر آنها توانی برای ایجاد وحدت داشتند ابتدا با همطیفهای خود و همفكران سیاسیشان چنین وحدتی را تشكیل میدادند. در شرایط كنونی و در میان كاندیداهای احتمالی ریاستجمهوری هیچ فردی نیست كه این توان را در حدی كه آقای هاشمی دارد، داشته باشد. بگذریم از اینكه كسانی كه بدون ارائه سند و مدرك در این 8 سال او و نزدیكانش را به انواع اتهامات متهم كرده و در مقابل تهمتهای بیشمار قرار دادند، بر اساس اسناد خود بسیار بیش از آنچه به هاشمی میگویند غرق در این اتهامات هستند.
كوتاه سخن آن كه صحنه سیاسی امروز ایران یك بار دیگر منتظر تصمیمی تاریخی از هاشمی است. تصمیمی كه میتواند حمایت قاطع او از یك كاندیدا باشد یا ورود مستقیم ایشان به عرصه انتخابات؛ تصمیمیكه بیگمان آینده رقابتهای انتخاباتی را تغییر خواهد داد. حرف بسیاری از دلسوزان نظام در این شرایط این است كه هاشمی باید بیاید.
بهار: بازی نخنما
«بازی نخنما»عنوان سرمقاله روزنامه بهار است كه در آن میخوانید؛روزنامه محترم كیهان در سرمقاله روز دوشنبه خود بنا بر شیوه مألوف و اقتضای طبیعتش، بار دیگر كیفرخواست بلندبالایی علیه اصلاحطلبان صادر كرد متنی البته سرشار از عبارات و اتهاماتی تكراری و البته پوسیده و نخنما شده كه ظاهرا قرار است هر از چندگاهی كه نام و یاد اصلاحطلبان خوابشان را پریشان میكند تجدید چاپ شود. البته شرط انصاف نیست اگر اعتراف نكنیم سرمقاله اخیر نسبت به نوشتههای قبل دو نكته جدید داشت.
نخست آنكه برخلاف دفعات پیش كه صرفا در نقش محتسب و مدعیالعموم ظاهر میشدند، شهر را شلوغ دیده و كل پروژه را یكجا كنترات كرده و اینبار در جایگاه رفیع قضاوت هم نشسته و حكم بر مفسد فیالارض بودن چهرههای شاخص اصلاحطلب دادهاند.
البته «قاضینمای» محترمی كه اینجا بر كرسی قضاوت خیمهزده شرط عدل و ادب را كه لازمه كار قضاست به كناری گذاشته و با ادبیاتی آكنده از خشم و كین، انشای حكم كرده است!
نكته دوم اینكه در نوشته مذكور ظاهرا كل فرآیند بررسی صلاحیتها را هم یك پروژه دیدهاند كه میتوانند آن را هم بدون تشریفات لازم و با ترك مناقصه برنده شوند! چون از جایگاه شورای محترم نگهبان با قاطعیت تمام و پیشاپیش خبر از رد صلاحیت نامزد احتمالی اصلاحطلبان دادهاند!
مابقی سرمقاله كیهان، همانگونه كه گفته شد تكراری و تجدید چاپ نوشتههای قبلی بود. اما از آنجا كه عادت دارند پاسخ ندادن به هر حرف ولو بیاعتبارشان را به حقانیت ادعای خود تفسیر كنند ذكر چند نكته دیگر را هم خالی از فایده نمیدانیم.
معلوم نیست برادران عزیزمان در مدیریت كیهان با آن همه سابقه و توانایی در امور اطلاعاتی و امنیتی چرا سطح رقابتهای اطلاعاتی را تا این حد تنزل داده وانمود میكنند سرویسهای اطلاعاتی بیگانه آنقدر سادهلوحاند كه اگر قصد حمایت از فرد یا جریانی را داشته باشند در سخنرانیهای علنی این كار را كرده و مهرههای خود را میسوزانند؟!
حالا كه این طور است چرا اینگونه به موضوع نگاه نكنیم كه سرویسهای اطلاعاتی بیگانه برای رهایی از شر مزاحمان، پاس میدهند تا عوامل داخلیشان آبشار بزنند! چون هرچقدر حساب میكنیم فقط به اینجا میرسیم كه با دیپلماسی دوره اصلاحات و ارائه چهرهای رحمانی از دین، ایران به موقعیتی ارزشمند در جهان رسید و رژیم اسراییل نزد افكار عمومی دنیا منفعل شد. اما درست با روی كار آمدن دولت محبوب كیهان و طرح ادعاهای نامربوط و بیمورد به یكباره ورق برگشت و اسراییل دوباره توانست با مظلومنمایی به توجیه اعمال و جنایات خود پرداخته و از ایران چهرهای «شرخر» به دنیا معرفی كند. كیهان در جای دیگر از سرمقاله خود از موضع یك میهنپرست واقعی، اصلاحطلبان را به وطنفروشی متهم كرده است! درباره این اتهام زشت و ناچسب فقط به طرح این پرسش بسنده میكنیم كه آیا اصلاحطلبان با وجود همه اشتباهاتی كه ممكن است مرتكب شده باشند وطنفروشند یا كسانی كه در طول چند سال اخیر چوب حراج بر ثروت و سرمایههای مادی و معنوی كشور زدند؟ اصلاحطلبان وطنفروشند یا آنها كه در برابر این یورش بیسابقه به منابع كشور سكوت كردند؟
شاید مدعی شوند كه در برابر این تاراج ساكت نبوده و تذكرات پراكندهای در برخی نوشتههایشان دادهاند، ولی به یاد بیاورید كه برای صدتومان افزایش قیمت نخود و لوبیا در دوره اصلاحات چقدر جیغ بنفش كشیدند و در برابر آنچه این سالها بر سر این كشور رفت چه واكنشی نشان دادند!
خلاصه وطنپرستی از آن دست جامههایی است كه بر قامت هركه برازنده باشد بر تن برخی بیمایگان پرمدعا زار میزند.
بعد هم این واهمه و ترس، واكنشهای هیستریك و توهین از چه بابت است؟ مگر نمیگویید اصلاحطلبان مردهاند و جامعه هیچ توجه و اقبالی به آنها ندارد؟ آخر كدام آدم عاقلی نبش قبر میكند و بعد كنار بقایای میت مینشیند و از ترس قبض روح میشود؟! مگر نمیگویید اصلاحطلبان هیچاند؟ خب مگر از هیچ هم باید ترسید؟! شما اگر خیلی ادعایتان میشود شرایط رقابت عادلانه و برابر را فراهم كنید و باقی را به مردم واگذارید.
اصلاحطلبان هرچه باشند و هركه باشند آن زمان كه شما دست در گردن نورسیدگان قدرت برای هم كرشمه میآمدید آنقدر بینش و بصیرت داشتند كه این روزها را پیشبینی كنند و بگویند چه در انتظار این كشور است.
بعد هم شما كه ید طولایی در نبشقبر دارید و یك جمله در سال 63 را دلیلی برای نفی و محكومیت دیگران در امروز میدانید چه پاسخی در برابر تغییر 180 درجهای موضع و رفتارتان با رییسجمهور و اطرافیانش دارید؟ آیا بر این اساس میشود نتیجه گرفت كه اعتدالی در كارتان نیست یا در خوشبینانهترین حالت فاقد صلاحیت لازم برای قرار گرفتن در یك ارگان مهم رسانهای كشور هستید؟ و در آخر باید از دوستان ارجمندمان در كیهان پرسید كه براساس كدام آموزه و مجوز شرعی و قانونی به خود حق دادهاید به یك روحانی گرانقدر كه هشت سال با انتخاب مردم رییسجمهور محبوب این سرزمین و نظام بوده هتاكی كنید؟ آقایان فاین تذهبون؟! در این سالها شنیدیم و دیدیم كه برای تصاحب قدرت به هرچه از دروغ و تزویر بود چنگ انداخته شد اما آیا واقعا حد یقفی برای این همه پلشتی و بیاخلاقی وجود دارد؟
دنیای اقتصاد: اضافه پرش نوبتی در همه بازارها
«اضافه پرش نوبتی در همه بازارها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی نصرتی است كه در آن میخوانید؛پدیده اضافه پرش (overshooting) برای نرخ ارز موضوعی شناخته شده در ادبیات اقتصادی است و اشاره به رفتار نرخ ارز در مواجهه با انتظارات تورمی دارد.
طبق تئوری و مشاهدات اقتصادی هنگامی كه در یك اقتصاد، انتظار افزایش سطح عمومی قیمتها وجود داشته باشد، گاهی اول و بیش از همه نرخ ارز واكنش نشان میدهد. در این حالت نرخ ارز یك پرش ناگهانی كرده و بسیار بیش از آنچه كه انتظار میرفت رشد میكند. اما به تدریج و با مرور زمان نرخ ارز كاهش یافته و همزمان قیمت سایر كالاها افزایش مییابد، به گونهای كه سطح عمومی همه قیمتها و از جمله نرخ ارز به یك میزان افزایش یافته باشد. همانطور كه ذكر شد این رفتار نرخ ارز هرچند نامتعارف است، ولی در حوزه اقتصاد ناشناخته نیست و نظریههای مختلفی برای تبیین این رفتار وجود دارد.
اما موضوع عجیبی كه در اقتصاد ایران در یك سال اخیر مشاهده شده این است كه رفتار اضافه پرش منحصر به نرخ ارز (و طلا) نبوده و تقریبا تمامی بازارها به طور نوبتی چنین رفتاری را از خود نشان میدهند: بازار خودرو، مواد غذایی، لوازم خانگی و... . در یكسال اخیر در همه این بازارها شاهد اضافه پرشهای ناگهانی و وحشتناك و سپس اصلاح قیمتها (گاهی جزئی) بودهایم.
اینكه چرا علاوه بر نرخ ارز، همه بازارها و كالاهای دیگر نیز با رفتارهای پرشی مواجه هستند شاید به دلایل زیر باشد: حجم بالای نقدینگی، انتظارات تورمی بالا، نبود فرصتهای سرمایهگذاری جایگزین و دخالتهای غیرموثر دستگاههای مسوول.
اما آنچه مسلم است در فضای بیثبات اقتصاد ایران وقوع چنین حالتی، تلاطم زیادی ایجاد میكند و در كلیه فعالیتها اعم از تولیدی و بازرگانی ایجاد اختلال میكند. مادامی كه یك سیاست انقباضی پولی موثر و گسترده اجرا نشود، امیدی به كنترل سطح قیمتها نمیتوان داشت و در صورت ثبات یا حتی كاهش سطح قیمتها نیز این وضعیت، موقتی خواهد بود.