جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
۱۸ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۳

خسرو سینایی:دوست‌ ندارم تکراری‌ها را تکرار کنم

خسرو سینایی، فیلمساز صاحب سبک و برجسته ایرانی در حالی روزهای کهنسالی‌اش را می‌گذراند که هنوز هم پر از تجربه و انگیزه برای فیلمسازی است و جا دارد چنین حسی از سوی مدیران سینمایی گرامی و محترم شمرده شود.
کد خبر: ۱۳۲۵۷۱
 به گزارش ایران اکونومیست؛ خسرو سینایی، فیلمساز صاحب سبک و برجسته ایرانی در حالی روزهای کهنسالی‌اش را می‌گذراند که هنوز هم پر از تجربه و انگیزه برای فیلمسازی است و جا دارد چنین حسی از سوی مدیران سینمایی گرامی و محترم شمرده شود. سینایی 33 سال پیش وقتی «هیولای درون» را ساخت، همه فهمیده بودند که سینما دارد پوست می‌اندازد و سینماگرانی با نگاهی دیگر از راه رسیده‌اند. فیلمسازی که بعد از ساخت «یار در خانه» و «عروس آتش» و کلی فیلم خوب دیگر نشان داد که سینما را از زوایای دیگری هم می‌توان به نظاره نشست.

او پس از ساخت آخرین فیلم خود در سال 93 با نام «جزیره رنگین» مدتی است که به دلیل فراهم نبودن شرایط فیلمسازی، آن را رها کرده و به کارهای هنری دیگری از قبیل شعر، داستان‌نویسی و ... می‌پردازد. بعد از سال‌ها گفت‌وگو با هنرمندان مختلف، خوشبختانه فرصتی دست داد تا با این هنرمند دوست‌داشتنی در منزل خودش که بیشتر شبیه موزه‌های اروپایی بود، خانه‌ای پر از نقاشی‌های زیبا از سبک‌های مختلف و مجسمه‌هایی که نشان می‌داد صاحبخانه نگاه درست و درک عمیقی از هنر دارد، گفت‌وگویی داشته باشیم که در ادامه می‌خوانید.

یادتان می‌آید که اولین بار چه زمانی سینما را کشف کردید؟

اولین تصاویری که از فیلم و سینما در کودکی به خاطرم مانده یکی مربوط می‌شود به شهرم ساری و دیگری خاله‌ای که در تهران داشتم. بعد از جنگ دوم جهانی بود و من بخوبی یادم است که سربازان روسی در خیابان‌های ساری که آن زمان سنگفرش بود، رژه می‌رفتند. آنها بعضی شب‌ها در میدان ساعت ساری روی پرده‌های قابل حمل فیلم‌های روسی می‌گذاشتند و من از بالکن منزلمان که البته مطب پدرم هم همانجا بود، این فیلم‌ها را تماشا می‌کردم. بعد از آن اولین خاطره‌ای که از سینما رفتن در ذهنم هست به خاله‌ام برمی‌گردد. من خاله عزیزی داشتم که دو فرزندش همسن و سال من بودند، ایشان روزی دست ما را گرفت و برد در خیابان جمهوری فعلی سینما مایاک، فیلمی به نام «زن کبرا». باز از دیگر خاطرات سینما رفتنم به سال‌هایی برمی‌گردد که به تهران آمده بودیم و برادر بزرگترم مرا همراه خودش به سینما کریستال یا سینما همای آن زمان می‌برد.

پس از همان ایام به فکر کار در سینما افتادید؟

اصلا. من تا بعد از 20 سالگی اصلا سینما را جدی نمی‌گرفتم. دلیل اصلی انتخاب سینما این بود که سینما را یک هنر ترکیبی دریافتم. من از نوجوانی با شعر، موسیقی، هنرهای تجسمی و... سر و کار داشتم و سینما به دلیل این‌که همه اینها را در خود داشت برایم جذاب بود. حتی سینما معماری را هم که سال‌ها در آن تحصیل کرده‌ام به شایستگی در خودش گنجانده بود. به همین دلیل هم خیلی‌ها به من می‌گویند چرا در فیلم‌هایت از ستاره‌ها استفاده نمی‌کنی؟ و من همیشه می‌گویم چون من به خاطر ستاره‌ها به سینما علاقه‌مند نشدم، اما آدم‌هایی را به سینما معرفی کردم که از بهترین‌های این سینما شدند مثل مهدی هاشمی، حمید فرخ‌نژاد و... .

اتفاقا برای ایفای نقش مهم و محوری فرحان در فیلم «عروس آتش» خیلی ریسک کردید و از فرخ‌نژادی که آن زمان شناخته شده نبود، استفاده کردید!

همان موقع خیلی از تهیه‌کننده‌ها به من می‌گفتند برای این نقش یک چهره معروف انتخاب کن که فیلمت بفروشد، اما من ماجراجوی آرام هستم. یعنی دوست ندارم تکراری‌ها را تکرار کنم و برای همین است که هیچکدام از فیلم‌هایم شبیه هم نیستند. «عروس آتش» را خیلی‌ها دوست داشتند و به من می‌گفتند باز هم مشابه آن را بساز، اما اعتقادم بر این بود که یک بار این کار را کردم و دیگر نیازی نیست. البته یک خاطره هم اینجا بگویم که آن زمان مرحوم کیارستمی به من گفت که «خسرو! فیلم «در کوچه‌های عشق» تو را من خیلی بیشتر دوست داشتم». فیلمی را که هیچکس ندید و به آن اهمیتی نداد.

«عروس آتش» فیلمی بود که به سنت‌های عشیره در جنوب ایران می‌پرداخت و در حیطه سینمای داستانی گنجانده می‌شود، اما با وجود این‌که خودتان می‌گویید تکرار را دوست ندارید کارنامه شما بیشتر نشان از علاقه‌مندیتان به ساخت آثار مستند اجتماعی می‌دهد. چرا آثارتان معمولا بر این پایه استوار است؟

این را قبول ندارم. ببینید من کارم را با داستان نوشتن، شعر و ادبیات شروع کردم و وقتی در سال 1346 به ایران آمدم فضای فیلم فارسی حاکم بود و من طور دیگری فکر می‌کردم. بنابراین فیلم‌های خودم را می‌ساختم. می‌دانستم فیلمسازی بلدم، اما نمی‌توانستم آن‌طور که محیط ایجاب می‌کرد فیلم بسازم. به خاطر همین از همان زمان چون نمی‌توانستم طبق خوشایند جوی و محیطی فیلم بسازم به من گفتند مستندساز! و مستندهایی که ساخته بودم پررنگ شد. مستند دوست دارم، اما این علاقه به این معنی نیست که کارهای دیگری نمی‌توانستم انجام دهم. من داستان‌های زیادی طی این سال‌ها نوشتم و وقتی با آنها موافقت نشد. بالاجبار سراغ پروژه‌هایی رفتم که با بودجه اندک من قابل ساخت بود. یعنی پروژه‌هایی که دکور، لباس، هنرپیشه‌هایی با دستمزد بالا و... نمی‌خواهد.

بنابراین اگر شرایط فراهم شود دست به ساخت آثار داستانی هم خواهید زد؟

حتما. شرایط ساخت «عروس آتش» هم خیلی استثنایی برایم مهیا شد و من توانستم آن کار را که سال‌ها پیش کار پژوهشش را انجام داده بودم، بسازم. بنابراین از آنجا که نمی‌توانم بیکار بمانم می‌روم سراغ ساخت فیلم شریفی مثل «جزیره رنگین» که هرگز در اکران عمومی و خصوصی دیده نمی‌شود و من به تبع آن از نظر مالی بسیار متضرر می‌شوم، اما از رو نمی‌روم و همچنان کار می‌کنم. خوشبختانه الان در سنی هستم که نیاز مالی به کسی ندارم و تا زمانی‌که زنده‌ام کار می‌کنم.

چه آرزویی برای سینمای ایران دارید؟

من ایمان دارم که سینما را بلدم و برای این‌که بتوانم تفکرم را مطرح کنم سینما را به عنوان هنری ترکیبی می‌بینم. بنابراین آرزویم برای سینما نیست و برای فرهنگ جامعه آرزو دارم. امیدوارم متصدیان فرهنگی جامعه دنیا را از پنجره بازتری ببینند و قبل از هر چیز بخوبی آن را بشناسند.

تدریس در دانشگاه

در دانشگاه تدریس نمی‌کنم. چون به این نتیجه رسیدم وقتی کسی تدریس می‌کند حرف‌های خودش باورش می‌شود و این برای هنرمند خیلی خطرناک است. موفق‌ترین فیلمسازهای ما هیچ‌کدام دانشکده نرفتند و بسیاری از کسانی‌که تدریس می‌کنند اصلا فیلم نمی‌سازند. تدریس و فیلمسازی دو کار جدا از هم هستند اما اگر ورک شاپ دایر کنند من می‌روم و تجربیاتم را انتقال می‌دهم.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار