پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28 - ۱۷ رمضان ۱۴۴۵
۱۸ آذر ۱۳۹۱ - ۰۵:۴۶

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز شنبه 9/18

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشورو جهان پرداخته‌اند از جمله «بحران كاتاليزور مي خواهد»،«هدف آمريکا از پيشنهاد مذاکره»،«تأخير بودجه 92 زيان‌بارتر از هميشه»،«باد آمريكايي ها را خالي كنيم!»،«راز بحران سازی غرب درمصر»،«عراق و بحران امنيتي و سياسي نوين»،«سوماليزه کردن سوريه»،«احمدي نژاد تغيير کرده يا اصولگرايان؟»،«انرژی‌های سبز؛ آسمان آبی»و...كه برخي آنها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۱۲۷۷۱

كيهان:بحران كاتاليزور مي خواهد

«بحران كاتاليزور مي خواهد»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد؛سوريه و مصر، دو كشور در شمال و جنوب مرزهاي فلسطين اشغالي، شرايطي آميخته با التهاب را سپري مي كنند. ظاهرا صورت اتفاقات در سوريه و مصر متفاوت است اما در باطن اين دو وضعيت، 2 روي يك سكه هستند. آقاي محمد مرسي در ماجراي سوريه، جايي ايستاد كه آمريكا و عربستان و قطر ايستاده بودند. او حكومت سوريه را تخطئه كرد و درباره نقش مداخلات خارجي در تكوين و تداوم بحران هيچ نگفت. مرسي اما در پنجمين ماه رياست جمهوري، با تجارب قابل توجهي روبروست. اولين رئيس جمهور پس از انقلاب ژانويه 2010 اكنون برخي حقايق را در آشوب هاي قاهره مي بيند و در برنامه زنده تلويزيوني مي گويد «عده اي پول و سلاح گرفته اند تا به مردم حمله كنند و آرامش و ثبات را در مصر به هم بريزند.» اينكه محمد مرسي در ماجراي سوريه، بازي آمريكا و عربستان و قطر را خورده و عليه حاكميت سوريه سخن گفته باشد، مانع از آن نيست كه محور ارتجاع، بازي مشابهي را عليه دولت جديد مصر پياده نكند. هرچه باشد مصر نيز مانند سوريه، همسايه رژيم اشغالگر قدس و در حال فاصله گرفتن از رژيم آمريكايي سابق (مبارك) است.

اسرائيل ظرف يك ماه 3 ضربه استراتژيك مهم را دريافت كرد. ابتدا در جنگ 8 روزه غزه، مشت خالي قدرت خود را مقابل توان فزاينده حماس (ضعيف ترين حلقه مقاومت اسلامي) باز كرد. پس لرزه انفجار موشك هاي حماس در تل آويو و بيت المقدس و هرتزليا فروكش نكرده بود كه مجمع عمومي سازمان ملل عضويت ناظر فلسطين را پذيرفت. مهم تر از اصل اين عضويت، شمارش حاميان رژيم صهيونيستي در «جامعه جهاني» بود؛ 7-6 كشور معدود! اما اين آمار صرفا نشانه انزواي اسرائيل نبود. اين تعداد، در واقع نشانه كاهش شديد قلمرو نفوذ آمريكا در جهان هم بود.

به فاصله يك هفته، مجمع عمومي سازمان ملل قطعنامه اي- غيرالزام آور- تصويب كرد كه از رژيم صهيونيستي مي خواست تن به نظارت آژانس بين المللي انرژي اتمي دهد و درهاي تاسيسات اتمي خود را به روي ناظران باز كند. اين بار نيز همان 7-6 كشور مشخص با قطعنامه مخالفت كردند. پس بي دليل نبود كه 10 روز پيش، آمريكا هزينه بي آبرويي را به جان خريد و از لغو كنفرانس بين المللي «خلع سلاح اتمي در خاورميانه» به خاطر نگراني نسبت به انزواي بيشتر اسرائيل و فشار بر اين رژيم خبر داد. مجموعه اتفاقات فشرده در كمتر از يك ماه راوي اين واقعيت مهم بود كه پس از 64 سال، ريشه هاي رژيم جعلي جاگير نشده است. تشديد التهابات در سوريه- جنوب و شمال سرزمين هاي اشغالي- به يك معنا بازخورد فشار وارده و فزاينده بر اسرائيل است.

انقلاب و دولت جديد مصر تحت فشار شديدي قرار دارد. مرسي در زمينه معارضه با رژيم مبارك- كه هنوز برخي اجزاي آن سر كارند- با دشواري مواجه است. مرسي 5 ماه پيش با احمد شفيق (آخرين نخست وزير حسني مبارك) پنجه در پنجه انداخت و اكنون با جبهه نجات ملي متشكل از محمد البرادعي، عمرو موسي و حمدين صباحي و ديگران مواجه است. چيزي شبيه انقلاب خودمان در حد فاصل سالهاي 57 و .58 در ايران نيز آمريكايي ها روي طيفي از چهره هاي سياسي حساب باز كرده بودند، از شاپور بختيار عضو جبهه ملي تا امثال حسن نزيه و مهندس بازرگان و بني صدر و حتي چپ هاي دو آتشه اي نظير سران سازمان مجاهدين خلق. برنامه اين بود كه تكنوكرات ها، ملي گراها، شبه ملي- مذهبي ها و حتي خلقي ها مدام به مثابه جريان موازي در مقابل رهبري امام خميني(ره) علم شوند و آدرس اشتباه به مردم نشان دهند. البته جريان اخوان المسلمين و محمد مرسي به تدريج عيار خود را نشان خواهند داد اما مهم اين است كه فعلا صرف نظر از اشخاص، اسرائيل و آمريكا از «بيداري اسلامي» هراسانند همان گونه كه «مقاومت اسلامي» در شمال و جنوب سرزمين هاي اشغالي را تهديد اول مي شمارند. در اين فضا اگر دولت منتسب به اسلامگرايان مصر ساقط شود و ارتجاع (ضد انقلاب) احيا گردد كه فبها اما اگر اين اتفاق هم نيفتد ولي دولت جديد تضعيف شود به اعتبار فشارهاي اقتصادي موجود مجبور خواهد شد پشت مقاومت اسلامي فلسطين را خالي كند. يا به عبارتي فضاي تنفس رژيم صهيونيستي را باز بگذارد.

شايسته تأكيد است كه تلاطم فعلي در مصر و تحركات موجود براي جلوگيري از همه پرسي قانون اساسي جديد و استقرار نظم سياسي تازه، همچنان خلأ رهبري را به رخ مي كشد. به يك معنا، در قياس با تحولات همين روزهاي ملتهب مصر مي توان شامخيت و منحصر به فردي انقلاب اسلامي را بهتر فهميد. هنر حضرت امام(ره) اين بود كه با وجود بحران سازي هاي به مراتب شديدتر دشمنان، همه پرسي جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن را براي روشن كردن واقعيت هاي «ايران جديد» به اجرا گذاشت تا براي هميشه، جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي آن ممهور به مهر اكثريت قريب به اتفاق ملت ايران باشد. بعدها حسن نزيه ملي گرا و فرخ نگهدار رئيس سازمان فداييان خلق با اعتراض مواجه شدند كه چرا به رهبري ديني آيت الله خميني تن دادند؟ به گزارش گويانيوز، نزيه در اين باره گفته بود «واقعيت اين است كه ما توان بسيج 50 نفر را هم نداشتيم اما هر فراخوان آيت الله خميني با استقبال ميليون ها نفر همراه مي شد و اگر ما همراهي نمي كرديم، منزوي مي شديم». نگهدار نيز بهمن ماه سال گذشته در مصاحبه با سايت اينترنتي ميهن اذعان كرد «من فهميدم آيت الله خميني در كشور نفوذ فوق العاده اي دارد و تكيه او بر مردم است... به خاطر دارم در سال 49 در اطراف دهات بين قم و كاشان همراه با دوستم احمد اشرف سفر مي كرديم و مي ديديم در خانه روستاييان آنجا عكس آقاي خميني بر ديوار بود و سخنش اعتبار داشت... او براي همه كسي بود كه سد بزرگ و شكست ناپذير شاه را شكست.

اين قدرت، چشم ها را خيره و ايجاب مي كرد براي ايشان نامي مثل رهبر يا امام انتخاب شود».
شامخيت ايران 34 سال پس از انقلاب اسلامي همچنان به چشم مي آيد. كاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش- كسي كه از درد زايمان خاورميانه جديد در بحبوحه جنگ 2006 لبنان سخن گفت- به تازگي تحليلي در روزنامه واشنگتن پست نوشته و خاطرنشان كرده؛ «موقعيت در خاورميانه براي بازسازي مجدد قوا و حفظ توازن نيروها ديگر از دست ما خارج شده است... ما در سوريه نمي توانيم ماجراي ليبي را تكرار كنيم چرا كه همه چيز متفاوت است و چنين فكري بيشتر به يك قمار پرخطر مي ماند... امروز ايران از مرزهاي قوميتي و نژادي عبور كرده و نفوذ خود را در لبنان و عراق و سوريه گسترش داده است. سوريه براي ايران پلي در جهت رسيدن به خاورميانه عربي است... خطرات در خاورميانه رو به فزوني است و خاورميانه در موقعيتي بسيار خطرناك قرار گرفته است. اگر خاورميانه از هم بپاشد، نظم منطقه اي موجود در معرض تهديد قرار مي گيرد. در اين صورت ايران برنده ماجرا و ما بازنده بازي خواهيم بود. جنگ در خاورميانه ناگزير است. درگيري ها در منطقه به تدريج به اوج خواهد رسيد. انتخابات آمريكا تمام شده است. آمريكا همين الان بايد كاري بكند». تحليل رايس با همين عبارت به پايان مي رسد. «آمريكا بايد كاري بكند». اما او هم مانند خيلي ها نمي داند چه كار بايد كرد، اگرچه مي داند نبض تحولات مهم منطقه در دستان ايران است. او و خيلي ها مي بينند كه به واسطه تولد خاورميانه جديد، انهدام ته مانده قدرت امنيتي و سياسي رژيم تل آويو جدي شده است. او همان 6 سال پيش، از برخي سران اخوان المسلمين شنيد كه مي گويند الگوي مبارزاني ما جنبش حماس و حزب الله هستند، يعني كه «مقاومت اسلامي» الگوي ارتقا يافته «بيداري اسلامي» خواهد بود. اقتضاي اين درك توأم با هراس از وضعيت جديد، توجه و تمركز روي موتور مقاومت و بيداري اسلامي در ايران است.

افزودن بر فشار تحريم ها تا آنجا كه ممكن است، يكي از حربه ها مي تواند باشد. آنها مايلند اين فشار را تا فوريه و مارس (بهمن و اسفند) حداكثري كنند اما اين كافي نيست.

اين روند به خودي خود عقيم مانده و براي نتيجه گرفتن، نيازمند كاتاليزورهايي در داخل ايران است. 6 ماه ديگر انتخابات رياست جمهوري در ايران برگزار مي شود. اين ايستگاه مهمي است چرا كه به طور طبيعي تنور رقابت ها داغ مي شود و هيجان هاي سياسي فزوني مي گيرد.

آرزوهاي حداقلي و حداكثري را در اين ميان در جبهه غرب مي توان رصد كرد. برآيند اين آرزوها آن است كه به موازات ملتهب شدن فضاي سياست داخلي، از توجه و تمركز ايران نسبت به تحولات منطقه كاسته شود و قدرت اثرگذاري ايران در اين تحولات رو به نقصان گذارد. مثلث آمريكا و اسرائيل و انگليس- و متحدان مرتجع منطقه اي آنها نظير رژيم سعودي كه در ارتباط با برخي اعضاي جريان فتنه فعال شده- كليد قفل هاي بي شمار خود در افغانستان و عراق و سوريه و لبنان و فلسطين و بحرين و حتي مصر را در ايران مي جويند و جمهوري اسلامي را ام المسائل و ام المصائب(!) خود مي دانند. از نگاه آنان 6 ماه آينده چه در نسبت با ايران و چه در مقياس تحولات منطقه، مقطع زماني بسيار مهم و تكرارناپذيري است.

تنها به يك روش مي توان از عهده جبهه مقاومت و بيداري اسلامي با محوريت ايران برآمد و آن مشغول و ملتهب شدن ايران از داخل است. قانون اساسي و ضمانت آن- ولايت فقيه- مركز ثقل و ثبات فعلي جمهوري اسلامي است. بنابراين به هر نحو ممكن بايد اين مركز ثقل و ثبات و تنظيم ترافيك سياست را به چالش كشيد. آنها حتي از آشوب در خيابان نتيجه نگرفتند و با نتايجي خلاف مهندسي آشوب، شبكه و سازمان سياسي ساخته شده در طول 2 دهه را وادار به آفتابي شدن و انتحار كردند. از مهره هاي سوخته كار چنداني برنمي آيد، بنابراين بايد روي ديگر حلقه ها و اشخاص حساب كرد. حلقه هايي كه از سر سوءتفاهم و توهم بتوانند مشابه كار طعمه هاي انتحاري را -اين بار به شكل سياسي- در ايران انجام دهند. آنها بايد بتوانند چاشني انفجار عمليات فريب دشمن باشند و با جنجال و حاشيه سازي و برجسته كردن مسائل فرعي، ايرانيان را مشغول خود سازند؛ شايد بدين ترتيب اسرائيل از زير چادر اكسيژن زنده بيرون آمد و آمريكا توانست تجديد قوا كند. از نگاه دشمن براي كشيدن ترمز جمهوري اسلامي، ابتدا بايد اصولگرايي و اصولگرايان را در ايران منحل يا ضعيف كرد. برجسته كردن اختلافات فرعي، بخش مهمي از اين توقع را برآورده مي كند. دولت و مجلس نيز به هر ميزان كه آلوده اين بازي شوند، از نقش آفريني در خط مقدم مقاومت و بيداري اسلامي باز خواهند ماند، چنان كه بعضا چنين شده است. براي مثال از دل دوستي با مردم اسرائيل! حمايت از بيداري و مقاومت اسلامي به عنوان عمق استراتژيك جمهوري اسلامي نخواهد جوشيد.

خراسان:هدف آمريکا از پيشنهاد مذاکره

«هدف آمريکا از پيشنهاد مذاکره»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم رضا واعظي است كه در آن مي‌خوانيد؛شنبه گذشته در موسسه بروکينز آمريکا و در جمع شماري از سياستمداران آمريکايي و اسرائيلي خانم هيلاري کلينتون ضمن آنکه اذعان کرد ايران سخت ترين مسئله اي بود که در دوران وزارتش با آن برخورد کرده ، از آمادگي دولت اوباما براي انجام مذاکرات دوجانبه هسته اي با ايران خبر داد. با اين خبر موجي از تحليلها و گمانه زني هاي دوباره درباره روابط ايران و آمريکا شکل گرفت. سئوالات اساسي اين است که چه شده است که خانم کلينتون پس از 4 سال و در حالي که آخرين روزهاي مديريت وزارت خارجه را مي گذراند سخن از مذاکره مستقيم به ميان آورده است؟. کاخ سفيد از اين اقدام چه اهدافي را دنبال مي کند ؟ و سرانجام احتمالي آن چه خواهد بود ؟

1 -چه اتفاقي افتاده که پيشنهاد مذاکره مي دهند . بدون شک دردور دوم رياست جمهوري باراک اوباما که از دهم دي ماه آغاز خواهد شد مي بايست شاهد تغييراتي در سياست خارجي اين کشور به ويژه در مورد جمهوري اسلامي ايران بود . زيرا براساس مطالعات صورت گرفته ، موضوع ايران مهم ترين موضوع سياست خارجي ايالات متحده آمريکاست و در مبارزات انتخاباتي هم تلاش شد تا ايران جزو تهديد کنندگان امنيت ملي آمريکا عنوان شود . خانم هيلاري کلينتون هم در اظهارات اخيرش گفته بود " ايران مشکل ترين موضوعي بوده که من در دوران وزارت خود با آن مواجه بودم و اين به واسطه خطراتي بود که تهران با رفتارهاي خود آن ها را به وجود مي آورد." خانم کلينتون اضافه کرده " دولت اوباما آماده انجام مذاکرات دوجانبه با ايران است."با اين توضيح روشن است که اگر چه خانم کلينتون رفتني است اما و ظيفه داشته موضعي جديد را در حوزه سياست خارجي آمريکا اعلام کند. موضعي که قطعا درپشت صحنه گرفته شده و خروجي ارزيابي هاي آن ها از اقدامات چهارسال گذشته است. تحريم هاي فلج کننده، خرابکاري هاي ويرانگر سايبري، ترور دانشمندان و ايجاد آشوب به کمک جبهه غربگرا (ترکيب راديکال هاي مدعي اصلاحات و گروه هاي مختلف اپوزيسيون) در کنار تلاش براي انزواي جمهوري اسلامي در منطقه و جهان، از جمله حربه هايي بود که در دوره 4 ساله زمامداري باراک اوباما و وزارت کلينتون به کار گرفته شد و اکنون آن ها را به تغيير تاکتيک و نه رويکرد واداشته است.به نظر مي رسد ارزيابي کاخ سفيد از کم اثر بودن فشارها ، تهديدات و اتخاذ شديدترين مواضع عليه ايران ، براي رسيدن به اهدافش يکي از دلايل تغيير تاکتيک و دادن پيشنهاد مذاکره است . آنچه از تشديد تحريمها و فشارها عليه ملت ايران براي آمريکا حاصل شده ، به رغم سوء مديريت هاي مسئولان ايراني ، افزايش حجم تنفر ملت ايران نسبت به آمريکا است . مسئله اي که نه تنها آمريکا را به اهدافش ( ازجمله کوتاه آمدن دربرابر غرب و آمريکا ) نزديک نکرده که نتيجه عکس داشته است و مردم ايران به خوبي دريافته ، هدف اصلي غرب از اعمال فشار ها کل ايران است نه فرد يا گروهي خاص . در سطح منطقه و جهان هم در انزواي ايران چندان اقبالي نداشته اند . نمونه بارزآن برگزاري نشست جنبش عدم تعهد در تهران بود که از هميشه بهتر برگزار شد و در منطقه هم معادلات هر روز به نفع محور ايران در حال چرخش است که نمونه آن در جنگ اخير غزه و بي خاصيت شدن گنبد امنيتي رژيم صهيونيستي در برابر تکنولوژي ايراني ، نمود يافت . بنابراين کاخ سفيد به توصيه سياست مداران کهنه کاري همچون زبيگنيو برژينسکي مشاور امنيت ملي دولت جيمي کارتر که گفته است "آمريکا هيچ اجباري ندارد که مثل يک خر احمق از حمله اسرائيل به تاسيسات اتمي ايران دنباله روي کند." دست به تغيير تاکتيک زده است تا اهدافش را از طريق ديگري دنبال کند.

2 -در زمينه اهداف آمريکا ، به نظر مي رسد در درجه اول دولت آمريکا به دنبال انداختن توپ در زمين ايران است تا بتواند تا حدي از ميزان تنفر و اعتراضات اساسي که نسبت به رويکرد کاخ سفيد در قبال ايران در داخل و خارج از آمريکا وجود دارد بکاهد و در ادامه ،خود را از اتهام تحميل مستقيم فشار به مردم ايران ، تبرئه کند. تصميم گيران آمريکايي با اين فرض که جواب ايران به يک پيشنهاد کلي و مبهم قطعا منفي است تلاش دارند به مردم ايران اين پيام را بدهند که ما آماده مذاکره هستيم و اين دولت ايران است که باعث افزايش فشار برمردم خود شده است . همچنين دولت آمريکا قصد دارد از طريق طرح مذاکره ، افکار عمومي کشور را نسبت به موضوع مذاکره با آمريکا ميزان سنجي نمايد تا مبناي تحليل و رفتار بعدي آمريکا در مواجهه با ايران قرارگيرد ،حال آنکه مردم ايران به خوبي درک مي کنند که به موازات اين "اظهار نظر بدون هيچ اقدام عملي" مجلس سناي آمريکا با پيشنهاد دو سناتور دموکرات و جمهوري خواه و با راي همه اعضا تحريم هاي جديدي را وضع کرده و قرار است آن ها را در بودجه دفاعي سال آينده آمريکا هم قرار دهند. ضمن اينکه کاخ سفيد همچنان سياست اعمال فشار عليه دولتهايي که با ايران کارمي کنند و حتي به ايران دارو مي فروشند را دنبال مي کند. هدف ديگر به وضعيت بد رژيم صهيونيستي در منطقه باز مي گردد.تجربه جنگ هشت روزه غزه نشان داد که نه تنها ايران در منطقه دست برتر است ، بلکه اين رژيم نيز در شرايط بسيار بحراني قرار دارد. بنابراين در تصور آمريکايي ها طرح مذاکره با ايران مي تواند قدري از فشارها بر رژيم صهيونيستي بکاهد و در صورت انجام مذاکره مي توانند براي بقاي حيات اين رژيم هم چانه زني کنند. بخش ديگر از اهداف به سياستهاي جهاني آمريکا برمي گردد. در چهار سال گذشته به رغم ادعاهاي اوباما ، دنيا شاهد رويکردهاي جنگ طلبانه و غير صلح جويانه دولت آمريکا بودند. بنابراين در آغاز دور دوم رياست جمهوري دموکرات ها، طرح مذاکره مستقيم با ايران يک ژست سياسي هم بشمار مي آيد و چه بسا ياران آمريکا اعمال فشارها و دشمني هاي بيشتر در آينده عليه ملت ايران را افزايش دهند.

3 -درمورد سرانجام اين پيشنهاد بايد گفت چون پيشنهادمذاکره يک تاکتيک است و نه راهبرد و رويکرد ، بنابراين نمي توان سرانجام مثبتي براي آن پيش بيني کرد . زيرا همانگونه که خانم کلينتون اظهار داشته ايران مهم ترين مسئله و مهم ترين چالش سياستهاي سلطه طلبانه آمريکا و رژيم صهيونيستي است بنابراين از روي ناچاري و با قصد فريب افکار عمومي ايران ، آمريکا ، ملت هاي منطقه و جهان تغيير تاکتيک داده اند . ضمن اينکه در نظام ايالات متحده آمريکا اين کنگره است ( ترکيب مجلس سنا و نمايندگان ) که تصميم گير اصلي است و درکنگره هم لابي صهيونيست از قدرت بالايي برخوردار است .شواهدهم از اتخاذ سياست هاي تندتر عليه ايران در کنگره حکايت داردو نمونه آن هم از مجلس سنا آغاز شده است .

با وجود اين اگر دولت آمريکا واقعا به دنبال مذاکره و حدا قل کاهش تنش ميان خود و ايران است مي بايست از ظرفيتهاي خود براي مديريت و هدايت کنگره استفاده کند و در حوزه وظايف قوه مجريه ، از فشارها عليه ايران از جمله در نهادها و سازمانهاي بين المللي بکاهد. از باب سرکه نقد به از حلواي نسيه ، در مذاکرات 1+5 که آمريکا هم حضور دارد از کارشکني و اعمال فشار برساير اعضا پرهيز کند و رويکردي مصالحه جويانه درپيش گيرد .در هرحال بايد توجه داشت که آمريکا در حرکت دومينو وار به دنبال فرآيندي متوقف کننده براي ايران و در نهايت سقوط نظام است بنابراين هوشمندي دستگاه ديپلماسي ايران را مي طلبد تا با تشخيص درست اهداف آمريکا ، آن ها را خلع سلاح کرده و باتوجه به نقش کليدي کنگره در تصميم گيريهاي آمريکا ، ببينند چه ميزان مسئولين آمريکايي به حرفي که زده اند پايبندند.؟

جمهوري اسلامي:تأخير بودجه 92 زيان‌بارتر از هميشه

«تأخير بودجه 92 زيان‌بارتر از هميشه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛لايحه بودجه سال 92 همانگونه كه پيش‌بيني مي‌شد در موعد مقرر به مجلس شوراي اسلامي ارائه نشد و آن چنان كه از شواهد و قرائن نيز پيدا است نبايد اميدوار بود كه دولت به وظيفه قانوني خود در تقديم بودجه به مجلس در آينده نزديك عمل كند! تأخير در ارائه لايحه بودجه به مجلس البته و متأسفانه طي سال‌هاي اخير براي دولت به يك رويه تبديل شده است، چنانكه بالاترين ركوردها در تأخير ارائه بودجه متعلق به دولت‌هاي نهم و دهم است. تأخيري كه در سال‌هاي ابتدايي دهه هشتاد نهايتاً بيشتر از 17 روز پس از موعد قانوني 15 آذر ماه نمي‌شد در مورد لوايح بودجه سال‌هاي 88، 90 و 91 از مرز 50 روز نيز عبور كرد. از اين رو اصلاً بعيد نخواهد بود اگر دولت دهم در آخرين سالي كه لايحه بودجه ارائه مي‌كند، قصد ركوردشكني جديدي داشته باشد تا حال كه قرار نيست بخش عمده‌اي از بودجه سال 92 در دوره فعاليت اين دولت مورد استفاده قرار گيرد، كمترين دغدغه را براي ارائه، بررسي و تصويب به موقع آن از خود نشان دهد.

در اين ميان به نظر نمي‌رسد نمايندگان هم بتوانند عكس العمل جدي و خاصي در قبال اين رفتار دولت از خود نشان دهند چرا كه در مورد لايحه بودجه سال 91 نيز كه دولت آن را با 53 روز تأخير در اواسط زمستان سال 90 راهي مجلس كرد و براي نخستين بار طي دو دهه اخير مجلس مجبور به تصويب بودجه چند دوازدهم شد، اقدام خاصي از سوي نمايندگان مجلس انجام نگرفت و عكس العمل‌ها تنها به چند مصاحبه و سخنراني خلاصه شد.

اين همه درحالي است كه لايحه بودجه سال آينده از ابعاد مختلف براي كشور حائز اهميت ويژه است و به همين دليل تمركز و توجه بيشتري را در مراحل تدوين، بررسي و تصويب طلب مي‌كند. لايحه بودجه سال 92، آخرين سند مالي دولت دهم به حساب مي‌آيد و طبيعتاً از آنجايي كه قرار نيست تدوين كنندگان اين برنامه، خود مجريان آن باشند، ممكن است در برآوردها و هدفگذاريهاي صورت گرفته از دايره امكان و صلاح فاصله گرفته شود، از اين رو نمايندگان مجلس بايد با وسواس و دقت بيشتري به بررسي اين لايحه بپردازند.

از طرف ديگر، لايحه بودجه سال 92، نخستين بودجه‌اي است كه مجلس نهم بررسي آن را برعهده دارد، بنابر اين نمايندگان تازه انتخاب شده قاعدتاً بيشترين ولع را براي كسب سهم بالاتر از بودجه‌هاي عمراني براي حوزه‌هاي انتخابيه خود دارند. از اين رو نيز به نظر مي‌رسد رعايت مصالح عمومي و رويكردهاي صحيح در مورد سياست‌هاي مالي كشور طي سال آينده كه بودجه بيانگر آن است، نيازمند دقت نظر افزون‌تري است.

مهم‌تر از دو نكته فوق، شرايط خاصي است كه در زمان تدوين، بررسي و اجراي بودجه سال آينده بر كشور حكمفرما است. همانگونه كه طي هفته‌هاي اخير بارها از سوي مقامات دولت تصريح شده، رويكرد بودجه سال 92 به علل مختلف به شدت انقباضي خواهد بود. به عبارت ديگر از آنجايي كه پيش‌بيني مي‌شود موانع فعلي بر سر راه درآمدهاي ارزي حاصل از فروش نفت، در سال آينده نيز پا برجا باشد، كاهش سهم درآمدهاي نفتي در تأمين هزينه‌هاي عمراني و جاري سال آينده گريزناپذير است، گرچه با نگاه تبديل تهديد به فرصت مي‌توان از شرايط موجود براي برداشتن گام‌هايي عملي در راستاي كاهش وابستگي بودجه به نفت استفاده كرد اما جايگزين سازي منابع درآمدي ديگر در اقتصاد ايران به جاي درآمدهاي نفتي، نيازمند تدابير و برنامه ريزي‌هايي است كه بخش مهمي از آنها بايد در قالب بودجه صورت بگيرد. از اين منظر نيز بايد اذعان كرد كه بررسي و تصويب لايحه بودجه سال آينده نيازمند دقت نظر و وقت‌گذاري بيشتر از معمول است.

قيمت ارز به صورت عام و نرخ برابري دلار و ريال به صورت خاص، از جمله مسائل مهم ديگري هستند كه در لايحه بودجه سال آينده بايد به آن‌ها پرداخته شود. التهابات دو سال اخير در بازار ارزي كشور نيز بر حساسيت اين موضوع در بررسي بودجه افزوده است چرا كه دولت به هر تقدير توانسته است با حربه مركز مبادلات ارزي، قيمت حدود 2500 تومان را براي دلار تاحدودي مقبوليت ببخشد بنابر اين تعيين نرخ دلار در بودجه با توجه به اين قيمت و اختلاف فاحش آن با قيمت مرجع 1226 تومان، نيازمند بررسي‌هاي فراوان است.

از مجموع اين مطالب مي‌توان اينگونه نتيجه گرفت كه حتي كمترين تأخير در ارائه لايحه بودجه سال آينده به مجلس، پيامدهاي ناگواري بيش از مواقع ديگر دارد و عقلا و دلسوزان كشور بايد فكري به حال اين مشكل بكنند.

رسالت:باد آمريكايي ها را خالي كنيم !

«باد آمريكايي ها را خالي كنيم!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛شكار دومين پهپاد آمريكايي به خبر اول رسانه هاي جهان تبديل شد. آمريكاييها اول حاضر نبودند چنين شكستي را به رسميت بشناسند ولذا گفتند ما پهپادهاي خود را شماره كرده‌ايم چيزي از آن كم نشده است . اما پس از دو روز مجبور شدند اعتراف كنند پهپاد شكار شده توسط رزمندگان جوان ايراني ساخت آمريكا بوده است .

جرج ليتل سخنگوي رسمي پنتاگون پنج‌شنبه گذشته مجبور شد بگويد: " پهپادي كه ايران مي‌گويد آن را شكار كرده ساخت آمريكا و همان پهپاد اسكن ايگل است. "

چند هفته پيش هم در جريان تجاوز يك پهپاد آمريكايي به حريم هوايي ايران نيروي دريايي سپاه در شليك و هدف قراردادن آن ترديد نكرد.

آمريكايي‌ها سعي كردند از انتشار خبر آن جلوگيري كنند اما به هرحال پذيرفته‌اند كه يك سيلي محكم در آسمان ايران دريافت كرده‌اند . در جريان صيد " آر كيو 170" معلوم شد آن هم اتفاقي نبوده است و پاسداران آسمان نوراني جمهوري اسلامي دست به ماشه آماده هستند هر تجاوز و تحركي را در آسمان ، زمين ودريا همزمان پاسخ دهند.

هدف قراردادن پهپادهاي آمريكايي امروز به صورت يك عمل نمادين براي خالي كردن " باد"قدرت آمريكاييها در منطقه در آمده است . در جريان جنگ غزه و نيز چندي پيش در آسمان لبنان پهپادهاي اسرائيلي هم كه در حقيقت آمريكايي بودند مورد هدف قرار گرفته و سرنگون شدند .

اين رخدادها نشان مي‌دهد يك آمادگي دائمي در جمهوري اسلامي و منطقه براي پاسخگويي در مورد هر تجاوزي وجود دارد . براي همين است وقتي آمريكايي‌ها ديدند آن طرف درگيري، اراده‌اي پولادين براي مقاومت دارد ، پرچم مذاكره و گفتگو را بالا بردند و در جنگ غزه هم روز ششم نبرد پرچم آتش بس را با ذلت بر افراشتند.

خوب بود فلسطيني ها در غزه براي پذيرش آتش بس چند روزي دست نگه مي‌داشتند آن وقت معلوم مي‌شد كساني كه آتش را در منطقه برافروخته‌اند دامن خودشان را بيش از هر كس سوزانده‌اند .

چندي است وزير خارجه آمريكا به بهانه‌هاي مختلف موضوع مذاكره مستقيم و دو جانبه با ايران را مطرح كرده است . پر واضح است اين پيشنهاد براي تنظيم "باد" قدرت آمريكاييها در منطقه است. هيچ آدم عاقلي براي مذاكره دست به خشونت و تهديد و تحريم نمي‌زند. در رفتار آمريكاييها هيچ نشانه‌اي ازتمايل آنها به مذاكره و گفتگو نيست . اگر آنها مي‌خواستند تن به مذاكره دهند بايد دست از لجاجت عليه ملت ايران و تشديد تحريمها بر مي‌داشتند تا نشانه‌اي از نرمش و گفتگو را به نمايش بگذارند .

اما آنها نه تنها اين كار را نكردند بلكه اقدام به تحريكات نظامي هم مي‌كنند و هواپيماهاي جاسوسي شان مرتب در آسمان ايران ديده مي‌شود . آنها در سوريه براي شكستن يكي از حلقه هاي نيرومند مقاومت از هيچ جنايتي فرو گذارنمي‌كنند . لذا ملت ايران همچنان بايد بر قهر خود با دولت متجاوز آمريكا استوار باشد .

فرزندان شجاع ملت ايران در سپاه پاسداران و ارتش جمهوري اسلامي در خليج فارس و درياي عمان پاسخ هر تجاوزي به مرزهاي هوايي و دريايي را ولو اندك مي‌دهند.

همچنين دستگاه ديپلماسي ايران به طور فعال اين تجاوزات را به لحاظ حقوقي پيگيري مي‌كند و حق جمهوري اسلامي را براي مقابله به مثل در افكار عمومي جهان و مجامع بين المللي تشريح مي‌نمايد.

دولت و ملت بايد باد آمريكايي‌ها را در منطقه و جهان خالي كنند، تا جرأت ما جراجويي پيدا نكنند. بايد خيال آمريكايي‌ها را راحت كرد كه ملت و دولت تحت هيچ شرايطي تن به گفتگو و سازش نمي دهند.

تهران امروز:راز بحران سازی غرب درمصر

«راز بحران سازی غرب درمصر»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن هاني‌زاده است كه در ان مي‌خوانيد؛تشدید بحران داخلی مصر که 7 کشته و700 مجروح به همراه داشته در چارچوب یک سناریوی خطرناک آمریکا وغرب برای ناکار آمد جلوه دادن دولت اسلامگرای محمد مرسی قابل ارزیابی است. این بحران زمانی آغاز شد که محمد مرسی رئيس‌جمهوری مصر با استفاده ازاختیارات خود در پیش‌نویس قانون اساسی جدید مصر، دادستان کل سابق مصر را بر کنار و «طلعت ابراهیم عبدالله» یکی از وابستگان به جنبش اخوان‌المسلمین مصر را به عنوان دادستان جدید این کشورتعیین کرد. تعیین دادستان کل مصر از سوی رئيس‌جمهوری این کشور تحت فشار مردمی صورت گرفت زیرا دادستان سابق مصر جزو عوامل رژیم گذشته تلقی مي‌شد. دادستان سابق مصر شمار زیادی ازعوامل رژیم حسنی مبارک را از اتهامات وارده تبرئه کرده که این امر نارضایتی عمومي‌را به‌دنبال داشت.

از سوی دیگر وجود ماده 2 در قانون اساسی مصر که اسلام را منبع اصلی قانون‌گذاری تلقی مي‌كند این بهانه را به دست سکولارها و ليبرال‌ها داد تا نیروهای خود را به میدان التحریر قاهره فرابخوانند. یک جبهه نجات ملی به رهبری محمد البرادعی مدیر کل سابق آژانس بين‌المللی انرژی هسته‌اي ورئیس حزب الدستور، عمرو موسی دبیر کل سابق اتحادیه عرب،حمدین صباحی نامزد سابق انتخابات رياست‌جمهوری برای مقابله با محمد مرسی وجلو گیری از بر گزاری همه پرسی قانون اساسی تشکیل شد. این جبهه ادعا دارد که وجود ماده 2 قانون اساسی به تضییع حقوق اقليت‌های دینی منجر خواهد شد ولذا برمبنای همین تلقی نیروهای خود را به بهانه اعتراض به اسلامی بودن قانون اساسی به میدان التحریر فرا خواندند.

گفته مي‌شود عوام رژیم سابق مصرنیز مبالغ کلانی نیز برای سرنگونی دولت اسلامگرای محمد مرسی ونا کار آمد جلوه دادن اخوان‌المسلمین هزینه کرده‌اند. تقابل هواداران اخوان‌المسلمین از یکسو و سکولارها و ليبرال‌ها ومسیحیان قبطی مصر از سوی دیگر به تشدید خشونت‌ها در اطراف کاخ رياست‌جمهوری و میدان التحریر قاهره منجر شد. ارتش مصرنیزبا استفاده از این فرصت و به بهانه حفظ امنیت مراکز دولتی وکاخ رياست‌جمهوری در خيابان‌های قاهره متمرکزشد واین مقدمه‌اي برای دخالت ارتش در مسائل سیاسی مصر تلقی مي‌شود.

از سوی دیگر به نظر مي‌رسد آمریکا وغرب در تشدید خشونت‌ها و تحریک سکولارها ومسیحیان قبطی برای اعتراض به قانون اساسی نقش تخریبی ایفا می کنند. مسیحیان قبطی 12 در صد از جمعیت 85 میلیون نفری مصر را تشکیل مي‌دهند واز نفوذ اقتصادی ومالی چه در داخل وچه در خارج مصر بر خوردارند. آمریکا وغرب که از نفوذ فوق‌العاده و قدرت یافتن اسلامگرایان در مصر به‌شدت نگران شده‌اند در صدد بحران سازی وسازماندهی یک انقلاب مخملی ورنگین در مصر برآمده‌اند.

از نظر آمریکا وغرب قدرت یافتن اخوان‌المسلمین مصر به مفهوم تقویت جنبش‌های مقاومت اسلامی فلسطین به‌ویژه حماس ودر نهایت به خطر افتادن امنیت رژیم صهیونیستی در آینده خواهدبود. شکست اخیر ارتش رژیم اسرائیل در جنگ 8 روزه غزه موجب شده تا آمریکا وغرب در صدد بازنگری سياست‌های خود در مصربر بیایند زیرا به اعتقاد غرب، حماس بخشی از پیکره اخوان‌المسلمین مصر را تشکیل مي‌دهد. لذا آمریکا وغرب برای سرنگونی دولت اسلامگرای محمد مرسی وسپردن قدرت به دست نیروهای مسلح حداقل دریک فرآیند زمانی کوتاه، طيف‌های سکولار و لیبرال را به سازماندهی انقلابی مخملی علیه محمد مرسی تشویق کرده‌اند.

اکنون محمد مرسی که تاریخ 25 آذر ماه جاری را به عنوان روز همه پرسی قانون اساسی مصر تعیین کرده در سخنرانی اخیر خود اعلام کرده تحت هیچ شرایطی ازتصمیم خود برای به همه پرسی گذاشتن قانون اساسی عدول نخواهد کرد. در عین حال رهبران جبهه نجات ملی مصر نیزخواهان به تعویق انداختن تاریخ همه پرسی و گفت‌وگو پیرامون پیش‌نویس قانون اساسی مصر شده‌اند اما این پیشنهاد با مخالفت دولت اسلامگرای مصر مواجه شده است.

اوضاع میدانی مصر به گونه ای است که هر تصمیم احساسی وخارج از عقل ومنطق ممکن است به در گیری خونینی میان موافقان ومخالفان قانون اساسی مصر منجر شود. هر چند به نظر مي‌رسد محمد مرسی رئيس‌جمهور منتخب مصر با داشتن یک پشتوانه گسترده مردمی وتکیه بر حمایت اخوان‌المسلمین خواهد توانست از این بحران عبور کند اما وی درآینده نه چندان دوربا چالش‌های جدید تری مواجه خواهد شد.

قطع کمک‌های اقتصادی غرب به مصر، تحریم‌های اقتصادی،شورش‌های خیابانی ونا امنی‌های مرزی بخشی ازچالش‌هايی است که دولت اسلامگرای محمد مرسی را در آینده تهدید خواهد کرد. در صورتی که محمد مرسی نتواند از رهگذر تشکیل یک دولت وحدت ملی رضایت همه طيف‌های سیاسی مصر را جلب کند با فشارهايی در داخل وخارج مواجه خواهد شد.

حضور گسترده مسیحیان قبطی در نهادهای اقتصادی،بانک جهانی ونیز موسسات سیاسی ومالی بين‌المللی شرایطی فراهم خواهد ساخت تا آمریکا واتحادیه اروپا در آینده به بهانه حمایت از مسیحیان قبطی مصر، دولت محمد مرسی را در انزوا قرار دهند.

آفرينش:عراق و بحران امنيتي و سياسي نوين

«عراق و بحران امنيتي و سياسي نوين»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛در هفته هاي گذشته تنش ها در بين گروه هاي سياسي عراق و همچنين دولت بغداد و اقليم كردستان عراق گونه اي ديگر يافته و دور ديگري از تنش ها و تحولات سياسي امنيتي در عراق آغاز شده است . در اين حال هر چند برخي گروه‌هاي سياسي عراق چند ماه پيش نيز طرح برکناري مالکي را کليد زدند و عليه او امضاهايي جمع کردند اما از آنجا كه تعدادي از اين امضاها جعلي بوده طالباني رئيس جمهور عراق نيز مانع ارائه و بررسي درخواست در پارلمان شد. اكنون نيز با وجود فشارها از سوي العراقيه و همپيماني كردستان «جلال طالباني» رئيس‌جمهور عراق تاکيد کرده که درخواست سلب راي اعتماد از «نوري المالکي» نخست‌وزير را به پارلمان ارائه نمي‌دهد. در اين راستا اگر به دلايل و چرايي افزايش تنشهاي سياسي و امنيتي در عراق كنوني بپردازيم بايد مهمترين محور اختلافات كنوني را افزايش اختلافات دولت مركزي عراق با منطقه خودمختار اقليم كردستان دانست.

در اين بين با تشكيل نيروي نظامي دجله توسط دولت مركزي عراق و افزايش حضور اين نيرو در مناطق تحت اختلاف بين دولت مركزي و اقليم كردستان در واقع اكنون بيشتر تنش ها بر سر آينده شهر استراتژيك كركوك است . دولت مركزي بر اين نظر است كه حضور و افزايش نظامي و امنيتي ارتش دولت عراق در مناطق تحت اختلاف مطابق با قانون اساسي عراق است اما حكومت اقليم كردستان با نگاه به ماده 140 قانون اساسي عراق بر اين نظر است كه استقرار نظامي نيروي دجله با دستور مستقيم مالکي تنها عليه اقليم کردستان انجام گرفته است و تلاش ميشود تا با استقرار سلاحهاي سنگين در مرزهاي اقليم کُردها را به کوتاه آمدن در اجراي ماده 140 وادار كنند. در همين راستا نيز مسعود بارزاني، رئيس اقليم کردستان اعلام کرده چيزي کمتر از انحلال فرماندهي عمليات دجله راضي نخواهد شد و تمام راه حل هاي ممکن براي مقابله با ديکتاتوري مالكي را در پيش خواهد گرفت.

آنچه مشخص است اكنون محور ائتلاف مهم شيعه و كرد كه در طول يك دهه گذشته مهمترين محور سياسي در عراق بوده است در معرض خطر قرار گرفته است اما با وجود انكه طالباني رئيس جمهور عراق انتقادهايي از روش مالكي نخست وزير عراق در قبال مسائل كردي داشته است اما همچنان خواهان سرنگوني دولت مالكي نيست. چرا كه وضعيت کنوني اين کشور ناامني و خشونت را برنمي تابد، بلکه لازم است گام هاي لازم در راستاي حل منازعات و برون رفت از اين وضعيت براي پايان دادن به درگيري هاي لفظي برداشته شود. در اين راستا هرچند وزير حمل ونقل عراق اعلام كرده است مالکي سلاح عليه کُرد بکار نخواهد برد اما بايد ياداوري كرد كه در طول سالهاي گذشته اين ميزان از تنش بين كردها و دولت مركزي عراق وجود نداشته است.

لذا بايد گفت ابرهاي تنش زايي در كركوك و بين دولت و اقليم كردستان همچنان ادامه دارد و چنانچه گروه ها و شخصت هايي همچون طالباني ، حكيم و صدر نتوانند به ميانجي‌گري بين دولت عراق و حكومت اقليم كردستان بپردازند ممكن است تنش هاي داخلي در عراق بعدي ديگر به خود گيرد . به علاوه بايد توجه داشت كه افزايش اختلافات داخلي جناح هاي سياسي داخل عراق مي تواند زمينه ساز افزايش تنشهاي مذهبي و قومي نيزگردد و فرصت مناسبي نيز در اختيار نظم ستيزان القاعده اي، حزب بعث و گروه هاي سلفي قرار دهد تا بار ديگر عراق را صحنه تاخت و تاز خود قرار دهند.

حمايت:سوماليزه کردن سوريه

«سوماليزه کردن سوريه»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛به رغم درخواستهاي جهاني براي اجراي راه‌حل سياسي در قبال سوريه تحرکات غرب، صهيونيستها، ترکيه و برخي کشورهاي مرتجع‌ عربي مانع از اجراي اين مهم شده است، چنانکه آنها هر بار با برگزاري نشستي بخش ديگري از توطئه‌ها عليه اين کشور اجراي مي‌کنند.

در کنار تحولات جاري در سوريه سخنان و مواضع اخضر الابراهيمي نماينده سازمان ملل در امور سوريه، امري قابل توجه است. وي در سخنان خود تاکيد دارد، سوريه به سمت تبديل شدن به سومالي ديگري در حال پيش روي است. هر چند که بخشي از سخنان الابراهيمي برگرفته از چالشهاي اقتصادي و پيامدهاي ناآرامي‌ها بر زندگي مردم به ويژه استمرار تحريم‌هاي اقتصادي غرب عليه سوريه است، اما بررسي تحولات سومالي نکاتي ديگر را آشکار مي‌سازد. نخست آنکه در سومالي جريان‌هاي القاعده‌اي فعال مي‌باشند که ادعاي استقرار شريعت اسلامي را دارند اما در عمل تحت حمايت غرب هستند تا زمينه‌ساز دخالت خارجي در اين کشور باشند.

آمريکايي‌ها از دهه 1990 و شکست ارتش آمريکا در اين کشور سوداي ورود به سومالي را دارند اما توان تحقق آن را نداشته لذا با بهره‌گيري از گروه‌هاي القاعده ضمن بحران‌سازي در اين كشور زمينه را براي حضورشان در سومالي فراهم مي‌آورند. دوم آنکه در سومالي در سالهاي گذشته از يک سو گروه‌هاي قبيله‌اي به صورت خودمختار اداره شده‌‌اند و سومالي در داخل عملا تجزيه شده است هر چند که در ظاهر داراي يک وحدت رويه بوده است. در عين حال دولت حاکم بر سومالي دولت در تبعيد بوده که در اتيوپي فعال بوده و از آنجا اداره امور را در دست داشته است.

دولتي که کارکرد داخلي نداشته اما در حوزه جهاني داراي مشروعيت بوده و ساير حکومت‌ها در سومالي، دولتهاي خود خوانده غير مشروع عنوان مي‌شدند. اين شرايط در دو سه سال اخير با دگرگوني همراه شده و سرانجام دولت در تبعيد به صورت حاکميت واحد در سومالي حاکم گرديده و به نوعي تحت حمايت اتحاديه آفريقا قرار دارد هر چند که همچنان ساختار قبيله‌اي و فعاليت گروه‌هاي القاعده بهانه‌اي براي دخالت خارجي در امور سومالي است.

بررسي تحولات سوريه نشان مي‌دهد که غرب احتمالا به سمت تکرار سناريوي سومالي در اين کشور پيش مي‌رود. از يک سو گروه‌هاي القاعده و تحت حمايت غرب فضايي منفي براي اين کشور ايجاد کرده‌اند. از سوي ديگر غرب تلاش دارد تا فضايي تجزيه نه به صورت جدا شدن و ايجاد چند کشور بلکه در قالب خودمختاري را ايجاد کند که سازماندهي کردن اهل سنت، اخوا‌ن‌ها، اکراد و مسيحي‌ها بخشي از آن است. در نهايت غرب به دنبال تشکيل دولت در تبعيد مي‌باشد که در حال حاضر رياست آن با خطيب و نخست‌وزيري آن با «حجاب» خواهد بود. تاکيد بر احداث سفارتخانه براي اين جريان‌ها و مشروعيت دادن به آنها بخشي از پروژه تشکيل دولت در تبعيد است.

اين سناريو مطرح است که غرب بر آن باشد تا بحران سوريه تا سرنگوني نظام اسد ادامه داشته باشد در حالي که با دولت در تبعيد و تقسيم کشور در قالب خودمختاري زمينه را براي ايجاد دولتي دست نشانده فراهم مي‌آورد. با توجه به اين شرايط مي‌توان گفت هشدارهاي اخضر الابراهيمي مبني بر سومالي شدن سوريه صرفا بعد اقتصادي و امنيتي ندارد بلکه مي‌تواند داراي ابعاد سياسي باشد که اجرايي شدن آن برابر با نابودي سوريه خواهد بود.

مردم سالاري:چرا حاجي بابايي بايد استعفا دهد؟

«چرا حاجي بابايي بايد استعفا دهد؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد؛ کم‌کم باورم مي‌شود که روز بي‌حادثه در کشور ما وجود ندارد. لازم نيست براي يافتن اين حوادث، با دقت زيادي لابه‌لاي خبرها را جست‌وجو کنيم و روزهاي زيادي وقت بگذاريم. اينجا پر از حادثه است. در جاده‌ها و حتي در آسمانهايش، در کلاس‌هاي درسش؛ حتي در اردوهاي دانش‌آموزي‌اش.حالا از حوادثي که هر روز در قالب خبرهاي قتل و تجاوز و سرقت مسلحانه و... در رسانه‌ها مخابره مي‌شود و به تازگي، مخابره فيلم‌هاي سرقت‌هاي مسلحانه در روز روشن در خيابان‌هاي تهران، به سبک فيلم‌هاي تگزاسي هم به آن اضافه شده، فاکتور مي‌گيريم. اما از هرچه که بگذري، نمي‌تواني از کنار حوادثي که براي کودکان رخ مي‌دهد بي‌تفاوت عبور کني. کودکان را در عرف خود، بي‌گناه مي‌دانيم و آنها معمولا مسوول حوادثي نيستند که برايشان رخ مي‌دهد. اما... بروز حادثه براي کودکان ايراني، گويا تبديل به عادتي شده است که هيچ مسوولي هم براي ترک اين عادت، چاره‌اي عملي نمي‌انديشد. سال گذشته، حادثه رانندگي در سوئيس موجب شد 28 دانش‌آموز بلژيکي که براي اردويي به آن کشور رفته بودند جان خود را از دست بدهند. آن حادثه چنان براي غربيان اهميت داشت که در سوئيس و بلژيک عزاي عمومي اعلام شد و به احترام کودکان قرباني شده در آن حادثه، مردم يک دقيقه سکوت کردند. تا چند روز، خبر اول تمام شبکه‌هاي خبري اروپا، اين حادثه و غم و اندوه ناشي از آن بود. اما... ما چه کرديم؟ از همان روز 14 ارديبهشت 1381 که 6 دانش آموز دختر مدرسه‌اي در شهرک کاروان، به موزه پست و از آنجا پارک شهر تهران برده شدند و هنگام قايق‌سواري در درياچه پارک‌شهر، آن هم هنگام بارش باران بهاري، غرق شدند، بايد پيش‌بيني مي‌کرديم که تا 10 سال بعد، مدام شاهد تکرار حوادثي مشابه براي دانش‌آموزان مدرسه‌اي خواهيم بود.

براي جلوگيري از تکرار آن حادثه چه کردند؟ آب درياچه پارک‌شهر را خالي کردند! همين و بس... همانطور که پس از حوادث متعدد آتش‌سوزي در مدارس که از قضا اغلب، دختران دانش‌آموز را هدف گرفته بود به جز چند بخشنامه فرماليته- و بگذاريد به صراحت بگويم مضحک- هيچ تلاشي براي جلوگيري از تکرار اين حوادث صورت نگرفت که حاصلش حادثه مدرسه شين‌آباد پيرانشهر در آذربايجان غربي بود که 33 دانش‌آموز دختر را به کام آتش برد.

اين حادثه اگر چه به اندازه سانحه رانندگي کاروان راهيان نور که ماه گذشته باعث مرگ 26 دانش‌آموز دختر بروجني شد، قرباني نداشت، اما وقتي چهره‌هاي سوخته اين کودکان معصوم را مي‌بينيم، ناخودآگاه به اين فکر مي‌کنيم که آنها با اين چهره‌ها چگونه زندگي خواهند کرد؟ مثل کودکان معصوم مدرسه روستاي درودزن استان فارس که 6 سال پيش دچار سانحه شدند که کسي نمي‌داند با چهره‌هاي سوخته چگونه زندگي مي‌کنند.

همانگونه که حوادث آتش‌سوزي در مدارس سفيلان چهار محال ‌و بختياري و درودزن فارس والمني ‌نورآباد لرستان و خوابگاه زاهدان، مدتي بعد در پيرانشهر تکرار شد، حادثه تصادف اتوبوس دانش‌آموزان بروجني هم، چند روز بعد در کمربندي شهر شاهرود تکرار شد که حاصلش 2 کشته و 15 زخمي بود.

حتما حادثه شهر خرمدره را هم که تابستان امسال هنگام اجراي برنامه خاله شادونه براي کودکان رخ داد به ياد داريد که مرگ سه کودک بي‌گناه را در پي داشت. از اين حادثه‌ها بسيار است اما... خجالت مي‌کشم که حتي همان‌هايي را که ذکر کردم دوباره بشمارم. کداميک از اين حوادث موجب شد مسوولي استعفا دهد يا حداقل عذرخواهي کند؟ اينها پيشکش؛ کداميک از اين حوادث دلخراش در اولويت‌هاي اصلي خبري صداو سيما قرار گرفت؟ اولويت اول و دوم و سوم و چهارم و... نه! انتظار بيهوده‌اي است. مشکلات اقتصادي مردم اروپا مهمتر از مرگ دانش‌آموزان دختر بروجني يا سوختگي دختران بي‌‌گناه پيرانشهري است. مسوولان مستقيم اين حوزه چه کردند؟ اصلا کجا هستند؟ آقاي حميدرضا حاجي‌بابايي وزير آموزش و پرورش که در حادثه دختران دانش‌آموز بروجني، حتي عذرخواهي هم نکرده بود، پس از حادثه پيرانشهر يادش افتاده که مي‌توان گاهي اوقات هم عذرخواهي کرد تا مرهمي بر دل داغ ديدگان باشد.

معلوم نيست چند دانش‌آموز بايد کشته شوند يا بسوزند تا آقاي مسوول محترم وزارت آموزش و پرورش، حاضر شود از مسووليتي که از عهده آن بر نيامده استعفا دهد. آنچه مي‌نويسم فقط يک متن احساسي نيست، بلکه حاوي نشانه‌هايي از سوءمديريت آقاي وزير هم هست. سال 89 آقاي وزير آموزش‌وپرورش طي بخشنامه‌اي دستور داد که از وسايل گرمايشي استاندارد در مدارس استفاده شود. آنگونه که معاون عمراني آقاي وزير، درست 5 روز پيش‌از بروز حادثه پيرانشهر گفته، هر سال وزير آموزش‌وپرورش در خصوص ايمني سيستم‌هاي گرمايشي مدارس، دستورالعمل صادر مي‌کند و بر طبق برنامه‌ريزي‌هاي انجام شده، مدارس بايد سيستم حرارت مرکزي يا بخاري نفتي کاربراتوري داشته باشند.

معاون وزير آموزش و پرورش از تخصيص 80 درصد از اعتبار 24 ميليارد توماني براي استانداردسازي سيستم‌هاي گرمايشي و سرمايشي مدارس در سال گذشته خبر مي‌دهد که گويا رضايت‌بخش است. پس طبيعتا هيچ اتفاقي نبايد رخ دهد. اما... به نظر مي‌رسد ابلاغيه‌ها و دستورالعمل‌هاي وزير آموزش وپروش فقط به درد قاب کردن مي‌خورد؛ همانطور که مصاحبه‌هاي معاون ايشان، فقط براي پر کردن کارنامه، البته از نوع نادرست مي‌خورد.

وزيري که در حيطه تحت امر او در طول يک ماه دو حادثه- بخوانيد فاجعه- عظيم رخ مي‌دهد، ديگر چه اتفاقي بايد بيفتد تا سوءمديريتش اثبات شود؟ اعتقاد دارم هر مدير و مسوولي، حتي اگر در حادثه رخ داده در حيطه تحت امرش نقش چنداني نداشته باشد، براي پذيرش مسووليت و تسلاي دل داغ‌ديدگان، نه تنها بايد عذرخواهي کند، بلکه از مسووليت خود استعفا هم بايد بدهد.

اين نسخه تجويزي من نيست، بلکه اصل پذيرفته شده‌اي در تمام دنياست. آخرين نمونه‌‌اش هم در مصر رخ داد که وزير راه دولت محمد مرسي، دولتي که هم نوپا است و هم دچار چالش‌هاي عديده سياسي، به دليل حادثه تصادف اتوبوس با قطار که کشته شدن ده‌ها دانش‌آموز را در پي داشت، استعفا داد. آقاي حاجي‌بابايي نه فقط براي تسلاي دل داغ‌ديدگان، بلکه به خاطر مديريت ضعيف خود بايد استعفا دهد. وزيري که بخشنامه‌ها و ابلاغيه‌هايش عملي نمي‌شود، اگر مسووليتي نداشته باشد بهتر است. هر چند با استعفاي حاجي‌بابايي، نه جان از دست رفته دختران دانش‌آموز بروجني برمي‌گردد و نه چهره‌هاي سوخته دختران دانش‌آموز پيرانشهري ترميم مي‌شود، اما لااقل در تاريخ ثبت مي‌‌شود وزيري در ايران براي اولين بار شجاعت ايستادن پاي ضعف مديريت خود و استعفا را داشت تا کمي در غم پدران و مادران داغدار اين دانش‌‌آموزان شريک شود. اما از وزيري که سه روز پس از حادثه آتش‌سوزي در مدرسه شين‌آباد درباره آن اظهارنظر نمي‌کند مي‌توان توقع شجاعت استعفا داشت؟ آقاي حاجي بابايي همچنان توجيه مي‌کند و در حال تبليغ عملکرد خود است.

وزير آموزش و پرورش گفته سال گذشته 900 ميليارد تومان براي مقاوم‌سازي مدارس کشور هزينه شد در حالي که در ابتداي دوران وزارت بنده تنها 170 ميليارد تومان اعتبار براي اين امر وجود داشت. وي همچنين گفته استان‌هاي آذربايجان غربي-همان استاني که حادثه‌ آتش‌سوزي در آن رخ داده- خوزستان و سيستان و بلوچستان در تمام برنامه‌هاي وزارت آموزش و پرورش در اولويت اول هستند.

کسي نيست از آقاي حاجي‌بابايي بپرسد حالا که اين همه بودجه داريد و استان آذربايجان غربي در اولويت اول است، وضع اينگونه است؛ واي به حال استان‌هايي که در اولويت‌هاي بعدي هستند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي هم بايد پاسخگو باشند؛ همان نمايندگاني که چندي پيش به بهانه نابساماني مسايل اقتصادي حاصل از مشکلات ارز، ترجيح دادند استيضاح وزير آموزش و پرورش را ديگر پيگيري نکنند، به هر حال تجربه حوادث گذشته نشان مي‌دهد اين آخرين حادثه براي دانش‌آموزان نيست و اگر حادثه ديگري هم رخ داد، نبايد انتظار داشته باشيم وزير آموزش و پرورش استعفا دهد. اينجا جان کودکان ما هم چندان ارزش ندارد.

ابتكار:احمدي نژاد تغيير کرده يا اصولگرايان؟

«احمدي نژاد تغيير کرده يا اصولگرايان؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها که آخرين ماه‌هاي دوران رياست جمهوري هشت ساله محمود احمدي نژاد سپري مي‌شودواختلافات درون گفتماني اصولگرايان شکل جديدي به خود گرفته،دامنه اظهار نظر‌ها و ارزيابي دلايل اختلافات و پروسه منتهي به شرايط کنوني گسترش روز افزوني يافته است.

اگر چه هر کس از ظن خود تحليل وضعيت مي‌کند ولي اصولگرايان منتقد تلاش دارند اثبات کنند که حمايت ديروزشان و برائت امروزشان در نتيجه تغييراتي است که در گفتمان احمدي نژاد رخ نمود و اينکه تيم دولت احمدي نژاد از گفتمان مطرح شده ابتدايي عدول کرده و با چرخشهايي به نقطه کنوني رسيده است.

اينان حمايت ديروز خود را بنام احمدي نژاد 84 مي‌گذارند وتفاوتهاي احمدي نژاد 90 را بهانه انزجار و مخالفت امروز خود قلمداد مي‌کنند. تلاش مي‌کنند گفتمان ديروز احمدي نژاد را منطبق بر گفتمان انقلاب اسلامي شامل اجزاء ارزشگرايي و اسلام گرايي،اقتصاد اسلامي،عدالت و مبارزه با فساد قرار دهند و گفتمان امروز وي در نقطه مقابل آرمانهاي ذکر شده قرار گيرد پيام مستتراين تحليل اينست که اصولگرايان و ياران و همراهان ديروز دولت همچنان بر مقياس‌ها و شعارهاي خود باقي هستند و آن که عدول کرده و تغيير نموده دولت آقاي احمدي نژاد است. با اين توجيه تقابل کنوني موجه و دليل چرايي رساندن احمدي نژاد"محبوب" به احمدي نژاد"مغضوب"تراشيده مي‌شود.

مي‌گويند:رئيس جمهور از آنچه بود و نمايش مي‌داد فاصله گرفته است. به عبارتي احمدي نژاد که دردوراول رياست جمهوري خود مجاز به هر کاري بود و کسي اجازه داوري درباره وي را نداشت، در دور دوم دست به هر کار زد بهانه مچ گيري و دليل بر برائت از وي شد منتقدين اصولگرايش از سال 90 به بعد براي مقابله و مهاروي و محدود کردن اختياراتش دست به هر کاري زدند. بحث مجدد استقلال بانک مرکزي را پيش کشيدند، تشکيل ستاد فراقوه جهت اداره کشور را ارائه نمودند،اصل 113 قانون اساسي به گونه اي تفسير شد که حق نظارت رئيس جمهور بر قانون اساسي منحصر به قوه مجريه گردد، در هفته گذشته با تصويب کليات طرح اصلاح قانون انتخابات گام مهمي درجهت تغييرات نهاد برگزار کننده انتخابات و شرايط نامزد‌ها برداشته شد، اين اقدام مجلس مجوز نقض آتش بس موقتي را به دست رئيس جمهور داد و همچون آتشفشان شعله کشيد و دامن گسترانيد تا پيش از اين احمدي نژاد به کرات بر در رأس نبودن مجلس اشاره داشتند.

در پي اين اقدام مجلس، اواين بار نه فقط مجلس را در رأس امور ندانست که رئيس جمهور را تنها نماد انتخاب مستقيم مردم قلمداد نمود و تصريح کرد که صحيح نيست مجلسي که نماينده اقليت مي‌باشد بر رئيس جمهور که نماينده اکثريت است نظارت داشته باشد. با اين توصيف سؤال ناظران اينست که احمدي نژاد عوض شده يا اصولگرايان تغيير کرده اند؟ ناگفته نماند که برخي حاميان سر سخت ديروز رئيس جمهور که داراي جايگاه تئوريک هستند تلاش مي‌کنند تقابل کنوني را غير نظري وغير گفتماني تلقي نمايند و آن را نتيجه عملگرايي قوه مجريه قلمداد کنند.

به هر حال پاسخ به سؤال کنوني مهم است چرا که اگر احمدي نژاد عوض شده باشد ديگر اصولگرايان اخلاقاً مي‌توانند خود را شريک وضعيت کنوني ندانند ومسئوليتي متوجه آنان نيست. ولي اگر معلوم شود که احمدي نژاد همان احمدي نژاد 84 است آنگاه اينچنين آسمان و ريسمان به هم بافتن و با اين مغالطه‌ها ممکن است سر پوشي مقطعي بر عملکرد آنان باشد و عاملي براي فرار از قبول مسئوليت.

اما در پيشگاه تاريخ واقعيت‌ها تا ابد زير ابر باقي نخواهد ماند. نگارنده معتقد است که احمدي نژاد عوض نشده بلکه عملکرد زير پوستي اش در دوره اول اکنون عيان شده است و خود نمايي مي‌کند.تنها تفاوت احمدي نژاد در اين است که رفتارش در گذشته کنشي بود و اصولگرايان جرأت واکنش نداشتند و اما رفتار امروزش واکنشي است.مگر چقدر از دوره رياست جمهوري ايشان در سال 84 گذشته بود که بحث صدور مجوز ورود زنان به ورزشگاهها و بحث حجاب چونان شوکي آفريدکه موجب حيرت همراهان شد؟ اگر ويژگي شخص رئيس مجلس وقت نبود با معرفي کابينه نهم که خود تير خلاصي بر تصورات اصولگرايان بود،آتش اختلافات همان روز شعله ور مي‌شد.
صاحب اين قلم در تير 85 به بهانه اولين سالگرد تير 84 مقاله اي تحت عنوان" احمدي نژاد به قرائت آقا تهراني يا احمدي نژاد به قرائت مشائي" به رشته تحرير در آورد که در آن ضمن بيان تفاوتهاي اين دو قرائت و ذکر شاخص‌هاي هر کدام از قرائت‌ها نتيجه گرفت که احمدي نژاد به قرائت مشائي صحيح است، ولي آن روز براي اين نتيجه گيري دليل در دست نبود بلکه تحت عنوان گمانه ذکر شد و صحت آن به عملکردو جهت گيري رئيس جمهور در دور دوم انتخابش محول شد.

به هر روي اين طور نيست که تغييرات رفتار احمدي نژاد به زعم اصولگرايان پس از انتخابات 88 خود را نشان داده است. اين تفاوتها از روز پس از مشخص شدن نتيجه در تير 84 نمايان بود ولي جريان اصولگرايان از سر شرمندگي و يا ترس از رقيب اصلاح طلب حاضر به پذيرش واقعيت نبود حالا هم اينچنين با شتاب به دنبال عبور از احمدي نژاد و اعلام برائت و تبرئه خود بودن نه جوانمردانه است و نه در حافظه افکار عمومي پذيرفته خواهد شد.

آرمان:مسبب کیست؟

«مسبب کیست؟»عنوان يادداشت روز روزنامه ارمان به قلم نعمت احمدی است كه در آن مي‌خوانيد؛برابر اصل 30 قانون اساسی دولت موظف است امکانات آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان مقطع متوسطه فراهم سازد و همچنین وسایل تحصیلات عالیه را تا سر حد خودکفایی کشور به‌طور رایگان گسترش دهد. اکنون پرسش اساسی این است که از دید مسئولان آموزش و پرورش «وسایل آموزش و پرورش رایگان» چه معنایی دارد؟ آیا صرف احداث چند اتاق و تعیین یک یا چند نفر معلم کافی است که اصل 30 قانون اساسی را اجراشده تلقی کنیم؟ استاندارد یک اتاق بدون هیچ تزئینی چیست؟ به این گفته یکی از دانش‌آموزان مصدوم در حادثه آتش‌سوزی مدرسه روستای شین‌آباد پیرانشهر توجه کنید: «افسانه دانش‌آموز حادثه‌دیده‏ای که نمی‏تواند به‌خوبی صحبت کند می‌گوید: درب کلاس دستگیره نداشت و ما نمی‏دانستیم باید چه کار کنیم».

یا به این گفته سمیرا اسماعیلی دیگر دانش‌آموز حادثه‌دیده دقت کنید: «ساعت 8 صبح بخاری نفتی کلاسمان آتش گرفت و وقتی معلم ما رفت کمک بیاورد، درب کلاس بسته شد و ما در میان آتش گرفتار شدیم». شاید از نظر وزیر آموزش و پرورش و دیگر مسئولان این وزارتخانه کلاس درس باید فاقد دستگیره باشد. مهم‌تر اینکه در منطقه سردسیر پیرانشهر به‌گفته خانواده دانش‌آموزان آسیب‌دیده خانه‏های روستا گازکشی‌شده‏ هستند، اما مدرسه فاقد گاز بوده و از بخاری نفتی در آن استفاده می‏شده است. هنوز چند روزی تا زمستان و سرمای سخت کشور که در مناطق سردسیر فی‌الواقع بدتر از جاهای دیگر کشور است باقی مانده و معلوم نیست چه تعداد از مدارس ما فاقد امکانات اولیه هستند.

جای تعجب است بعد از حادثه تاسف‌بار مدرسه شین‌آباد مسئولان وزارتخانه اعلام نموده‏اند که برابر بخشنامه‏های صادره باید بخاری‏های کلاس استاندارد باشد، اما نگفته‏اند درمناطقی که لوله‌کشی گاز وجود دارد، بخشنامه کردیم که حتما مدارس هم از لوله‌کشی گاز استفاده کنند. وقتی مسئولان نهضت سوادآموزی از جمعیت 10 میلیون نفری بیسواد مطلق در کشور یاد می‏کنند که آمار اصلی این افراد مربوط به افراد واجب‌التعلیم که میانگین سنی آنها بین 10 تا 40 است، می‏باشد، جای سوال به‌وجود می‏آید که این افراد بعد از انقلاب باید به مدرسه می‏رفتند و اتفاقا مشمول اصل 30 قانون اساسی می‏شوند و با عملکرد مسئولان آموزش و پرورش به هرعلت هم‌اکنون جزو آمار بیسوادان هستند. چه افرادی مسئول عدم اجرای اصل 30 قانون اساسی هستند؟ به باور نگارنده عواملی که موجب ترک‌تحصیل یا حتی نرفتن این افراد از آغاز به مدرسه می‏شده یا شده‏اند، عوامل جزیی همانند آنچه باعث حادثه شین‌آباد شد هم می‏باشد.

دخترانی که آسیب جسمانی دیده‏اند، دخترانی که در آتش گرفتار و به‌علت اینکه درب کلاس فاقد دستگیره بوده در آنجا سوختند، بهتر می‏توانند درباره تاثیر نبود امکانات در مدارس قضاوت کنند. قانون اساسی با استفاده از لفظ «موظف است» به دولت تکلیف کرده که در قبال افراد واجب‌التعلیم چه باید بکند. وقتی فردی در کشور مسئولیت می‏گیرد، در قبال آن وظایفی دارد و شرح این وظایف در قانون آمده است.

وزیری که به اعتبار همین قانون به مقامی می‏رسد و نام و نان او از این قانون سرچشمه می‏گیرد آیا وظیفه ندارد تنها یک اصل از 170 اصل قانون اساسی که مربوط به شاکله وظایف وی است را مرور موشکافانه کرده و آن را دقیقا عملیاتی کند؟ به‌راستی پاسخگوی دختران نوجوانی که در این آتش‌سوزی آسیب دیده‏اند و بعضی از آنها تا پایان عمر از آثار آن رنج خواهند برد، کیست؟ در خبر خواندم که استاندار آذربایجان‌شرقی و نادر قاضی‌پور، نماینده ارومیه که اتفاقا اهل درد و حساس به وظایف نمایندگی خود است، درحال عیادت از دانش‌آموزان حادثه‌دیده هستند. سخن آخر اینکه از باب قاعده تسبیب اتفاق مدرسه شین‌آباد و مواردی از این دست مدیریتی است و به مدلول اصل 30 قانون اساسی بازمی‌گردد.

از این جهت وقتی انجام وظیفه به‌درستی صورت نگیرد و حادثه‏ای به این لحاظ به وقوع بپیوندد، برابر قاعده تسبیب، حکم موضوع مشخص است. وقتی روستا دارای گاز است، لوله‌کشی گاز مدرسه جزو وظایف آموزش و پرورش اصل 30 قانون اساسی است. یا دستگیره درب جزو ذات درب است. وقتی مدرسه‏ای ساخته می‏شود باید وسایل آن در حد متعارف کامل باشد. وقتی وسایل رفع نواقص موجود باشد، آن زمان اگر حادثه‏ای رخ دهد و از باب حقوقی دنبال مسبب آن باشیم، دیگر سبب پیداست. حال حسب قانون مسبب و یا مسببین باید مجازات شوند. هرچند آثار این تقصیر تا پایان عمر همراه این دختران نوجوان خواهد بود و بازهم بر تعداد بیسوادان افزوده خواهد شد.

دنياي اقتصاد:انرژی‌های سبز؛ آسمان آبی

«انرژی‌های سبز؛ آسمان آبی»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم میثم هاشم‌خانی است كه در آن مي‌خوانيد؛ سالانه 6813 کیلوگرم دی اکسید کربن خالص به ازای هر ایرانی؛ این آمار، برآورد آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) از مجموع تولید گازهای گلخانه‌ای در ایران را نشان می‌دهد؛ آماری که کشور ایران را در رده دهمین کشور تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای جهان قرار داده است(1).

براساس گزارش IEA، میزان تولید گازهای گلخانه‌ای در ایران، از بسیاری از کشورهایی که اقتصادی بسیار پررونق‌تر و فربه‌تر از ایران دارند، به مراتب بیشتر است.

صحنه دوم: تهران، کرج، اصفهان و مشهد، روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه هفته قبل را تعطیل شدند؛ به امید آنکه ترکیب این دو روز تعطیلی با روز نیمه‌تعطیل پنج‌شنبه و روز تعطیل جمعه، اندکی از فشار شدید آلودگی هوا بکاهد. طبیعتا تعطیلی ناگهانی چهارروزه قطب‌های کلیدی اقتصادی و اداری کشور، آن هم فقط برای جلوگیری از بحرانی شدن وضعیت آلودگی هوا، پدیده‌ای‌ است که بسیار به ندرت می‌توان موارد مشابه آن را در کشورهای دیگر یافت.

صحنه سوم: با توجه به آلودگی کم‌نظیر هوای روزهای اخیر شهرهای بزرگ کشور، طبیعی به نظر می‌رسد که بحث آلودگی هوا، دست‌کم ظرف یکی دو هفته آینده، به طور موقت جزو مباحث مهم مطرح در رسانه‌های کشور قرار گیرد؛ اما در کنار مباحث مرتبط داغ و صد البته مهمی مانند مباحث مربوط به توسعه حمل‌و‌نقل عمومی در شهرهای بزرگ، مساله کیفیت نازل بنزین عرضه‌شده در پمپ بنزین‌ها و بحث قیمت پایین بنزین که مشوق استفاده از خودروهای پرمصرف است(2)، به احتمال فراوان جای خالی مباحث مربوط به توسعه «انرژی‌های دوستدار محیط زیست»، همچنان خالی خواهد ماند.

به راستی چرا در شرایطی که ایران دهمین کشور تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای در جهان است (با تولید سالانه 511 میلیون تن دی اکسید کربن خالص)، پرداختن به موضوعاتی همچون «آلودگی آب»، «آلودگی هوا»، «تخریب جنگل‌ها و منابع طبیعی» و بالاخره بحث کلیدی توسعه «انرژی‌های سبز»، هنوز در کشور ما جزو موضوعات لوکس و نه‌چندان ضروری تلقی می‌شود؟
چرا برنامه ویژه‌ای برای توسعه استفاده از «انرژی باد» در کشور نداریم؟ چرا بحث انتقال آب از دریای خزر به کویر لوت و ایجاد کشاورزی در این منطقه (حتی در حد مزاح) مطرح می‌شود، اما برنامه‌ای برای استفاده از ظرفیت عظیم تولید برق خورشیدی در کویرهای پهناور کشور نداریم؟ چرا موارد مختلف استفاده از انرژی «زیست‌توده» (Biomass) و به طور ویژه تولید برق از طریق سوزاندن زباله، در ایران بسیار نادر است؟

در شرایطی که شاهد سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در زمینه انرژی‌های دوستدار محیط زیست در مناطق مختلف جهان هستیم، به نحوی‌ که تخمین زده می‌شود در سال‌جاری حدود 5 میلیون نفر در سراسر جهان در صنایع مرتبط با تولید انواع «انرژی‌های سبز» اشتغال دارند(3)، چرا تقریبا هیچ ردپایی از سرمایه‌گذاری بخش خصوصی ایران در این صنایع در ایران دیده نمی‌شود؟

صحنه چهارم: در شرایطی که مباحث مختلف مربوط به «محیط زیست» و به ویژه بحث انواع «انرژی‌های سبز»، در کشور ما بسیار نحیف و نوپا محسوب می‌شوند، شکی نیست که با توجه به انحصار کامل بخش دولتی در زمینه تولید و توزیع انرژی در کشور، گام نخست برای زمینه‌سازی در جهت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در پروژه‌های مربوطه، به اعمال اصلاحات قانونی از سوی دولت و مجلس مربوط می‌شود؛ از تضمین وزارت نیرو برای خرید برق تولیدشده به روش‌های «دوستدار محیط زیست» به قیمتی نزدیک به قیمت بین‌المللی گرفته، تا اصلاح قوانین برای تسهیل مالکیت زمین مورد نیاز برای تولید انرژی بادی و خورشیدی، ایجاد چارچوبی قانونی برای تملک بخشی از زباله‌های شهری توسط بخش خصوصی برای تولید برق «بیوماس»، و سایر اصلاحات قانونی مورد نیازی که قطعا شرح آنها بسیار فراتر از وسع این یادداشت کوتاه است.

در چنین وضعیتی، ای کاش پدیده آلودگی بحرانی هوا و دلتنگی برای آسمان آبی در شهرهای بزرگ کشور، بهانه‌ای شود برای اندیشیدن بیشتر به رفع موانع قانونی توسعه «انرژی‌های سبز»؛ انرژی‌هایی که به ویژه با افزایش نرخ دلار (و در نتیجه افزایش قیمت جهانی انرژی به پول ملی ما)، سرمایه‌گذاری در آنها از توجیه اقتصادی بسیار مناسب‌تری برخوردار شده است. اگر این یادداشت کوتاه توانسته باشد صرفا نوعی یادآوری در این زمینه ارائه کند، نگارنده به مقصود خود دست یافته است.

ارجاعات:
1- در این رتبه‌بندی جامع که توسط آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) صورت گرفته، ایران دهمین کشور تولیدکننده گازهای گلخانه‌ای در سطح جهان است؛ عربستان سعودی یازدهم است و ایتالیا دوازدهم. همچنین ایران با صنعت و اقتصادی به مراتب کوچک‌تر از ایتالیا، مجموعا چیزی در حدود 20 درصد بیشتر از ایتالیا گاز گلخانه‌ای تولید می‌کند. متن کامل این گزارش جامع، در آدرس زیر قابل مشاهده است:

http://www.ucsusa.org/global_warming/science_and_impacts/science/each-countrys-share-of-co2.html
لازم به ذکر است که اعداد و ارقام فوق، مربوط به سال 2008 هستند و از این سال به بعد، IEA گزارش جامعی در زمینه رتبه‌بندی انتشار گازهای آلاینده محیط زیست در کشورهای مختلف، منتشر نکرده است.

2- کافی است توجه کنیم که حتی اگر قیمت دلار را 2500 تومان فرض کنیم، قیمت فعلی بنزین در کشورهای افغانستان و پاکستان، چیزی در حدود لیتری 3000 تومان است.
3- منبع: RENEWABLES GLOBAL STATUS REPORT 2012
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار