جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
۲۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۴

آنچه کیمیایی از دوستی و همکاری با کیارستمی گفت

مسعود کیمیایی معتقد است آنچه مهم‌تر از فیلمسازی کیارستمی بود ذات پر مهر و دوست داشتنی کیارستمی است.
کد خبر: ۱۱۵۵۴۴
مسعود کیمیایی در تازه‌ترین گفتگوی خود در سایت فیلم نت و برنامه سی و پنج شب گذشته با اشاره به دوستی دیرینه خود با عباس کیارستمی گفت: تمام ویژگی عباس کیارستمی و بزرگترین کارش این بود که یک نوع فیلم را در جهان تبدیل به سینما کرد.

 وی با اشاره به ساخت تیتراژ فیلم قیصر و رضا موتوری توسط عباس کیارستمی گفت: خودش پیشنهاد کرد که تیتراژ قیصر را بسازدم بعد تیتراژ رضا موتوری را هم خودش ساخت و تمام ایده و فکر تیتراژ این دو فیلم ایده‌‌ی خود کیارستمی بود.

 کیمیایی که بسیار متالم و متاثر بود، افزود: عباس هر کاری می‌کرد من آن را دوست داشتم. عباس فیلم‌هایی ساخت که ناگهان شد سینمای جهانی. بزرگترین ویژگی وی این بود که یک فکر و نگاه دیگری به سینما داشت.

 کارگردان فیلم گوزن‌ها ادامه داد: من کیارستمی را بسیار بیشتر از فیلم‌هایش دوست داشتم و دلیل اصلی آن ذات پرمهر عباس کیارستمی بود. کیارستمی حسود نبود و اینکه اگر روزی فردی مانند وی پا به این دنیا بگذارد؛ باید خدا تعیین کند.

 وی ادامه داد: استفاده کردن از کلمه بود درباره عباس کیارستمی خیلی ناراحت کننده است. عباس برای من بیش از خاطره است.

 کارگردان فیلم سربازهای جمعه با اشاره به ساخته شدن تیتراژ این فیلم توسط عباس کیارستمی گفت: وقتی فردی مانند کیارستمی که ۱۰۰ جایزه جهانی می‌برد و بعد می‌آید به دوستش می‌گوید می‌خواهم تیتراژ فیلمت را بسازم؛ کار بسیار بزرگی است و این از ذات پرمهر وی بود که امروز بسیار کم داریم زیرا امروز با بحران کمبود مهر و وفور حسادت مواجه هستیم.

کیمیایی با اشاره به آخرین دیدار خود با کیارستمی در بیمارستان گفت: من آخرین بار کیارستمی را در بیمارستان دیدم و دست هم را گرفتیم و هیچ حرفی نزدیم و فقط گریستیم.

عباس کیارستمی به روایت مسعود کیمیایی

مسعود کیمیایی

عباس کیارستمی بدون‌شک آخرین بازمانده دوره‌ای از تفکر در ساحت سینمای خاص و آینده است؛ نسلی که خواست و کوشید تا به اندازه نوه‌های خود دنیای شیرین و شاید مخوف دکمه‌ها را بیاموزد، سفرهای کوتاه و پرتعجب با دکمه‌ها برود، اما هرگز به خلاقیت و هنر قابل نرسید. نسل کیارستمی تا بانک، کارت، پول، روزنامه و شاید کمی بیشتر با این دکمه‌ها نرفت و بسیاری از آنها هم دفتر تلفن را ترجیح دادند. اما برد با کیارستمی بود که در حالِ خود ماند و از تمام این دکمه‌ها به دیجیتال سفر کرد و با خلاقیت خودش ماند تا هم‌وزنِ تفکر انسانی باقی بماند و دکمه‌ها را وارسی کند.  ارباب جایزه و تقدیرها و التهاب‌ها و مدال‌ها آنجایی شد که با تفکر انسانی فیلم ساخت و با دکمه‌ها سربه‌سر‌ گذاشت.  من به‌واقع، به جایزه و مسابقه برای بیشتر و بیشتر تا حال اعتقادی نداشتم. اما می‌دانم که نمی‌شود بی‌تفاوت بود. چون نه بسیار اما چندتایی از جهان دارم، اما کیارستمی درصدد مسابقه در مسابقه نبود! آرمان‌های قدیمی و ماندگار انسانی در فرم آثارش به عقب رانده شدند نه‌اینکه آرمان و انسان را در اثر فراموش کرده باشد. کیارستمی از نسلی و تفکری نیست که آرمان‌خواه نباشد. نمی‌تواند. سر بر ادبیات کهن دارد. سر بر سرنوشت انسان دارد. در بند خانواده و خانه و سرزمینش مانده و زندگی شریف انسانی داشته است، انسان و آرمان را در زبان خودش گردانده و مونتاژ را اندازه کرده و نشان می‌دهد و مطرح می‌کند.  تفکر هرآنچه را فتح کند، غبطه‌برانگیز است. عباس کیارستمی با دیجیتال فکر نکرد. تفکر انسانی و اجتماعی‌اش را در دیجیتال جا داد و حاصل آنکه دیجیتال منفجر شد و کیارستمی هنرمند انسان باقی ماند. به قول احمدرضا احمدی «من با قطب‌نمای خودم حرکت کردم نه با قطب‌نمای فرسوده نقادان که فقط راه‌های هموار را نشان می‌دهند».  عباس کیارستمی بهترین هوش را در منظره دارد. عکاسی را نمی‌گویم؛ منظره‌هایی از کوچه‌ها و شهرها و آدم‌ها تا درخت و برف و بارانِ برشیشه‌ریخته. اما تا اینجا تمام نیست. تمام وقتی است که سؤال بزرگ را می‌کند که همان «تردیدِ بزرگ» است. «تردید» همان است که چهره ندارد و بخش بزرگی از انسانِ امروز است. جایزه‌ها و القاب را طرح این تردیدها و هوشِ‌پرتردیدِ خودش گرفته است. همین آخرین فیلمِ او، فیلمی بسیار زیبا و سنجیده در تاریخ سینمای «عاشقانه» است؛ تاریخی که دوره‌اش را ناتمام گذاشت و دوره همان است که ناتمام می‌ماند، تمام‌های هنر، ناتمام‌ها هستند، «رونوشت برابر اصل» به ظاهر ساده است. اما انسان‌های سخت آشوبیده و پیچاپیچ دارد.  کیارستمی هوش بسیاری در انتخاب دارد، درحالی‌که می‌دانیم تمام انتخاب با ما نیست، فیلم‌سازی که در سرزمینِ کمالِ خودش ایستاده و رنج و عشق می‌سازد. تعارض درونی که در این فیلم است و در آدم‌هایش نیست سهمِ سخت و دشواری در سینمای امروز است.  عباس کیارستمی را از سال‌های دور می‌شناسم. تیتراژ «قیصر» و طرحِ پرده‌های تبلیغاتی فیلم و تیتراژ بسیار ساده و در کمالِ «رضاموتوری» و «سربازهای جمعه» که این از درون پاک و زلال اوست که مرا می‌خواند و دوستی می‌کند. فیلم کیارستمی تداخل قلب و روح با عنصر سینما و چشم، خوانشی گوارا از انسان و عشق. زن و مردی به اندازه یک تاریخ در یک تعطیلی کوتاه از عشق می‌گویند که نوازشی در عاشقانه‌ها در آن نیست. اگر «رؤیا» زندگی شود فقط هنرمند است که آن را می‌چرخاند.  همان «رؤیایی» که عامل پایداری و سهم بزرگی را خودآگاهی می‌شود و خودآگاه دیگر رؤیا نیست، وقتی خیالِ خام تبدیل به زندگی پخته می‌شود، دوربین نمی‌چرخد، گیج نمی‌خورد و تأثیر از دنیای سینمای دیجیتالی ندارد.  سینمای عباس کیارستمی قدیمی است. اما کهولت ندارد. انگار یک قدیمی جامانده است که تبدیل به امروز می‌شود، حسی خوفناک در این سال‌های رفته در هنرها خصوصا در سینما با این دکمه‌ها آمد تا «تمام» انسان را فتح کند. دستگاه کامپیوتر سؤال می‌کرد و جواب هم می‌داد، هنوز هم این ادامه دارد. اما چنین نسیمی می‌آید که دوباره انسان به سود، تردیدها و خلاقیت‌هایش نگاه کند.  انسان به کودکی باهوشش نگاه کرد و آرام و مغرور از دکمه‌ها برد، انسان دارد با خودش به سفرهایش می‌رود. این فیلمِ کیارستمی اگر با تفکر دکمه‌ها می‌آمد این قدرت شگرف انسانی را در بزرگداشت خودش از دست می‌داد.  موضوع بزرگی است که سینمای کیارستمی در میان «کارکشتگان» و سینمای «پول» جای برتری بگیرد.

شنبه ۰۱ خرداد ۱۳۹۵


نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار