جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۷
دانش‌آموز ناموفق دیروز وکارآفرین موفق امروز،

درآمدم از پزشکان بیشتر است

امیر می‌تواند نمونه کاملی از انسانی با پشتکار باشد. جوان 31 ساله اهل شیراز که مشکلات زندگی باعث شد نمرات ضعیفی در مدرسه بگیرد، ترک تحصیل کند و با ضمانت یک انسان دلسوز در رشته کارودانش درس بخواند.
کد خبر: ۱۰۵۱۷۵
بیش از4700 کیلومتر فاصله برای ما چاره‌ای نگذاشت بجزمتوسل شدن به فضای مجازی و ارتباط گرفتن با امیر پروش. او از اسپانیا پاسخ سوالات ما را می‌داد‌؛ پاسخ‌های کوتاه و گاه گنگ که ارسال پیام‌های مکرر را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد (بعلاوه سوالاتی که بی‌جواب گذاشت). او جوان خاصی است‌؛ کم حرف، بی‌میل به پرداختن به جزئیات، با دیدی متفاوت به دنیا، کمی نیز معترض، ولی مصمم و پراراده با آرزوهایی بزرگ.

امیر می‌تواند نمونه کاملی از انسانی با پشتکار باشد. جوان 31 ساله اهل شیراز که مشکلات زندگی باعث شد نمرات ضعیفی در مدرسه بگیرد، ترک تحصیل کند و با ضمانت یک انسان دلسوز در رشته کارودانش درس بخواند. دیپلم ناپلئونی، امیر اما هیچ نسبتی با توانایی‌های امروزش ندارد. او صاحب یک شرکت در رشته برق و الکترونیک و مدیر یک موسسه‌آموزشی با 3000 متقاضی در سال است، در حالی که در دو کشور سوئد و اسپانیا نیز دو هدف بزرگ را دنبال می‌کند. صحبت‌های جوانی که به قول خودش از منفی بی‌نهایت شروع کرده و حالا به کارآفرینی موفق تبدیل شده، آن چیزی است که خواهید خواند.

در اسپانیا چه کار می‌کنید؟

برای عملی کردن یک ایده و اختراع و راه‌اندازی یک شرکت به اسپانیا آمده‌ام.

در سوئد چطور؟

آنجا نیز درحال راه‌اندازی یک مرکز فنی و حرفه‌ای هستم تا روی افراد کم سن و سال کار کنم به کمک طرحی با عنوان انقلاب صنعتی کودکان. البته دراین مرکز به بزرگسالان هم آموزش خواهیم داد.

چرا سوئد و اسپانیا؟

سوئد کشور نوبل است و دوست دارم یک روز این جایزه را بگیرم. اسپانیا نیز در اروپا بهترین آب و هوا را دارد.

تا چه مقطعی درس خوانده‌اید و کجا؟

در دبیرستانی در شیراز شاخه کارو دانش درس خوانده‌ام و در رشته برق با معدل 10 فارغ‌التحصیل شدم. بعد از دانشکده فنی و مهندسی باهنر شیراز فوق‌دیپلم برق گرفتم و سپس دوره کارشناسی را در دانشگاه این شهر تمام کردم. بعد از آن در تهران مدرک کارشناسی ارشد برق گرفتم.

می‌دانم دوران تحصیل بخصوص دوره دبیرستان خوبی نداشته‌اید، حتی مجبور به ترک تحصیل شده‌اید. علتش چه بود؟

من دوران کودکی سختی داشتم حتی می‌گویم وحشتناک. از پنج سالگی کار کردم و مجبور بودم پنج نفر را نان بدهم. نمی‌توانستم کلاس بروم و درس بخوانم. علت ضعف درسی‌ام این بود.

یعنی دوست داشتید درس بخوانید و نمی‌شد. حتما وقتی ترک تحصیل کردید ضربه روحی خوردید.

بله، شرایط روحی و روانی‌ام خوب نبود. من کودکی نکردم، حتی فکر خودکشی هم به سرم زده بود.

چه شد منصرف شدید؟

روزی پیش یک روحانی رفتم و اوضاعم را برایش شرح دادم و پرسیدم شما می‌توانی خدای مرا قضاوت کنی. ماند چه بگوید و فقط گفت برای این که حالت خوب شود هفته‌ای یکبار مرده بشور. من هم تا یک سال هفته‌ای یکبار مرده می‌شستم.

یعنی این کار باعث تغییر مسیر زندگی شما شد؟

نه، علتش ورود یک آدم خوب به زندگی‌ام بود. او نقطه عطف زندگی من است.

او چه کار کرد؟

وقتی دید من ترک تحصیل کرده‌ام، آمد و با دادن تعهد اسم من را در رشته برق نوشت.

بعد از این اوضاع شما در مدرسه خوب بود؟ منظورم برخورد معلم و مدیر و... است.

در همه دوران تحصیل، اولیای مدرسه مرا دوست داشتند و به من احترام می‌گذاشتند، چون من را بزرگ‌تر و پخته‌تر از بچه‌های دیگر می‌دانستند.

با این حال اوضاع درسی شما بازهم خوب نبود. منظورم معدل 10 دیپلم است. چه اتفاقی افتاد که از نظر دانشی دچار تحول شدید؟

توضیح درباره تحول درسی‌ام سخت است شاید بتوان آن را به کورتکس مغز و دی‌ان‌ای و این قبیل مسائل ربط داد.

شاید هم شما استعدادی داشتید که به علت سختی شرایط برای مدتی امکان ظهور نداشت و به محض فراهم شدن امکانات شکوفا شد.

امروز فهمیده‌ام این که می‌گویند فلانی توانمند است، اشتباه است، چون همه انسان‌ها با هر درجه از هوش توانایی دارند‌؛ یعنی در هر سطح هوشی یکسری توانمندی وجود دارد که باید آن را پرورش داد.

که البته بعضا در کشور ما پرورش داده نمی‌شود.

امروز دیگر هوش مثل گذشته فقط متکی به‌ ای‌کیو نیست، بلکه هوش‌های دیگری هم وجود دارد که در جامعه ما به آنها توجه نمی‌شود. هر وقت ما توانستیم از یک روحیه پرخاشگر و ناهنجار مثلا یک بوکسور خوب و موفق تربیت کنیم، یعنی معنی تنوع هوش در جامعه را فهمیده‌ایم.

شما برای پرورش استعداد کارآفرینی و کسب درآمد حتما موانعی داشتید. آنها را چطور از سرراه برداشتید؟

توضیح‌اش کمی مفصل است و نیاز به بحث‌های روانشناختانه دارد، اما خلاصه این که موانع را به کمک قانون جذب و قانون راز و این‌طور مسائل کنار زدم.

در یکی از پیام‌ها نوشتید اهل جنوبِ جنوب شهر شیراز هستید و از منفی بی‌نهایت شروع کردید. این نقطه دقیقا کجاست؟

یعنی خیلی زیر صفر، مثل چاه. هر وقت می‌گویم منفی بی‌نهایت یاد چاه و سوره یوسف می‌افتم.

الان کجا هستید؟

من از حال لذت می‌برم و در لحظه زندگی می‌کنم. برای آینده هم فکر، ایده و هدف دارم.

می‌خواهید به چه چیزی برسید؟

دوست دارم برنده نوبل شوم، برای همین در سوئد فعالیت می‌کنم. اینجا کشور نوبل است.

یعنی در آینده خبرهای خوبی از شما می‌شنویم؟

فکر می‌کنم حول و حوش 40 سالگی اتفاق‌های خوبی برایم رخ دهد و مردم دنیا را سورپرایز کنم.

با این که در حال زندگی می‌کنید، اما حتما در فکر گذشته هم هستید. در گذشته چیزی هست که بابتش پشیمان باشید؟

من هیچ وقت بابت گذشته پشیمان نیستم و همیشه مطمئنم بهترین عملکرد را داشته‌ام. حتی دوست ندارم گذشته را دستکاری کنم و آن را همان‌طور که اتفاق افتاده می‌پذیرم.

اگر پشیمان نیستید حتما کاری هست که اگر گذشته تکرار شود آن را تکرار نخواهید کرد؟

بله. اگر به گذشته برگردم به دانشگاه نمی‌روم و خودم مطالعه می‌کنم. در مورد دیگران بی‌اطلاعم، اما دانشگاه برای من کارکردی نداشت.

ولی شاید همین دانشگاه مقدمه موفقیت شما در کسب و کار بوده است. راستی الان در ایران چه کار می‌کنید؟

در حال حاضر یک شرکت در حوزه صنعت برق و الکترونیک و ابزار دقیق دارم. یک مرکز آموزشی نیز دارم که سالانه 3000 متقاضی آموزش دارد. در مجموع کنار من 150 نفر کار می‌کنند.

پس حتما درآمد خوبی دارید، رقم‌اش را می‌گویید؟

فقط می‌گویم درآمدم از پزشکان بیشتر است.

حرف قانون جذب

در عالم هستی هرچه را باور داشته باشیم به سمتمان می‌آید، چه مثبت و چه منفی. این جان کلام قانون جذب است. طبق این قانون ما درجهانی پر از فرکانس زندگی می‌کنیم. همچنین افکار ما ارتعاشات و فرکانس‌هایی دارد که مشابه خود را جذب می‌کند. به این ترتیب وقتی ما مثبت فکر می‌کنیم و این مثبت‌اندیشی به باورما تبدیل می‌شود در مدار مشابه افکارمان قرار می‌گیریم و برعکس وقتی منفی می‌نگریم در مداری منفی.

قانون جذب از ما می‌خواهد هرآنچه را مطلوب ماست درخواست کنیم و پس ازآن باور داشته باشیم آنچه را خواسته ایم دریافت می‌کنیم و سپس با همه وجود احساس کنیم به خواسته‌مان می‌رسیم.

رمز و راز موفقیت

آدم‌های موفق نه ازجهانی دیگر آمده‌اند و نه توانایی‌های عجیب و غریب دارند، بلکه آنها فقط اهداف و آرزوهایی در سر دارند که برای رسیدن به آنها همه وقت و انرژی خود را صرف می‌کنند. موفقیت متعلق به کسانی است که جرات انجام کار دارند. آنها دست از آسایش و سکون کنونی می‌کشند و به کارهای تازه دست می‌زنند. آدم‌های موفق از شکست نمی‌ترسند و اصلا به آن فکر نمی‌کنند؛ اما اگر کارشان به شکست نیز بینجامد ناامید و دلسرد نمی‌شوند و از شکست‌ها درس‌های تازه می‌گیرند.

آرزو و هدف برای انسان‌های موفق ایجاد انگیزه می‌کند، ولی این انگیزه برای موفق شدن کافی نیست، برای همین انسان‌های پیروز اراده قوی و تعهد در انجام کار را چاشنی می‌کنند. خلاصه این که رسیدن به هدف و یافتن راه‌های رسیدن به آن لحظه‌ای از ذهن این افراد دور نمی‌شود.

نظر شما در این رابطه چیست
نظرات بینندگان
رضا
|
Canada
|
۰۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۰
وای خدا چقدر خندیدم.
بعضیا هیچ وقت خوب نمیشن.
جوان 31 ساله؟ حتما رنج زندگی باعث شده یه سه سالی جوانتر بشن .
۰
آخرین اخبار